این صداها جانشین ندارند
دههها طول کشید که دوبله به نقطه طلایی برسد
در بحث دوبلاژ و به طور کلی مقولهی صدا، حال چه موسیقی باشد، چه آواز و چه گویندگی، صدا یک چیز فردی است. شاخصههایی دارد که کاملا در ارتباط مستقیم با نوع زندگی و زیست صاحب صداست. وقتی از دوبلاژ صحبت میکنیم با روندی طرف هستیم که به اواسط دهه ۲۰ در ایران برمیگردد. در آن دهه فیلمهای خارجی بعلاوه فیلمهای خبری گزارشی که درباره جنگ جهانی دوم بود، دوبله میشدند.
آن موقع دوبلاژ به معنای امروزی وجود نداشته و میان نوشتهگو بوده است. اساسا بحث هنری این حوزه که ۲ نفر بتوانند دیالوگ ۲بازیگر خارجی را تبدیل به زبان مادری بیننده کنند، وجود نداشت. دهههای مختلف طول کشید که دوبله به اوج و این نقطه طلایی برسد.
صداهای ماندگار چگونه جذب دوبله شدند؟
ما با نسلی طرف هستیم که یا اغلب از تئاتر آمدند و جذب دوبلاژ شدند یا خودشان دست به قلم و نمایشنامهنویس بودند. به عنوان مثال بزرگانی مثل زندهیاد علی کسمایی که یکی از بهترین مدیر دوبلاژهای ما بودند. ایشان هم کار خبرنگاری انجام میدادند، هم کار رسانه و هم روزنامهنگار بودند. دستی در تئاتر داشتند و بعد فیلمساز شدند و بعد هم که جذب دوبلاژ میشوند. همچنین بزرگانی مثل زندهیاد نصرتالله محتشم که در رادیو بوند. ژاله علو که انشاالله سلامت باشند و هچنین اصغر افضلی و ابوالحسن تهامی یا زندهیاد احمد رسولزاده و مرتضی احمدی که ایشان را تازگی از دست دادیم؛ بازیگر تئاتر بودند.
دوبلاژ آن موقع به صورت مستقل نبوده است که استودیویی باشد و دوبلور جذب شود. میرفتند در رادیو، سینما، تئاتر و ... میدیدند که چه کسی بیانش خوب است چه کسی لحنش خوب است چه کسی صدایش مناسب است و آن ها را جذب این حرفه نوپا میکردند. آن زمان به دلیل کمبود و عدم پیشرفت سختافزاری با توجه به این که دوبله در استودیوها نیاز به آپارات، صدابرداری و صداگذاری خاص داشت، همه این کارها در ایتالیا انجام میشد. زمانی که دوبله در ایران راهاندازی شد، طوری کار شکل گرفت و عوامل دوبلاژ ذوق و علاقه نشان دادند که دوبله ایتالیا کلا به ایران منتقل شد.
صداهایی بم و مردانه یا معماگونه، لطیف و نرم
از دل این داستان ما با نسل ویژهای روبروشدیم که از دلش منوچهر اسماعیلی، چنگیز جلیلوند، جلال مقامی، رفعت هاشمپور، ژاله کاظمی، ناصر طهماسب، عطاءالله کاملی، ایرج دوستدار، فهیمه راستکار، مهین کسمایی، نیکو خردمند، ایران بزرگمهر، صادق ماهرو، منوچهر والیزاده، حسین عرفانی، ایرج ناظریان، خسرو خسروشاهی و ... میآیند. اینها همان نسل اساسی میشوند که همچنان صدای یک سری از آنها را میشنویم و حضور دارند. بعد از آن است که ما با یک سری ویژگیهای دوبله مواجه میشویم که هم آموزش در کنارش است و هم تربیت صداهایی که میتواند بین چندین نسل نفوذ کند و ماندگار شود. حال این صداها هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارند؛ مثلا از دل این صداها صدایی بم و مردانه همچون صدای نصرالله مدقالچی درمیآید یا صدای زنده یاد ایرج ناظریان. در کنارش صدای معماگونه، لطیف و نرم ناصر طهماسب است یا مثلا منوچهر اسماعیلی که وقتی شروع میکند به نقشگویی، کاملا دستاورد دوبلاژ نتیجه آن است. یعنی بازیگر از هر ملیتی هم که باشد او در صدایش به دلیل این که شخصیتپردازی صدایی را میشناسد، نقش را درخشان درمیآورد. از نقشگویی آنتونی کویین و ریچارد برتون بگیرید تا بازیگرانی چون پیتر فالک (هنرپیشه آمریکایی)، چیچو اینگراسیا (بازیگر ایتالیایی) و دوبله انواع و اقسام بازیگران ایرانی که در خود ایران هستند و همچنین صدای جوان و شاداب سعید مظفری برای شخصیتهای جوان اول.
صدایی که برود جایگزینی ندارد
تصور این که که وقتی صدایی از دست رفت، میشود جایگزینی برایش پیدا کرد، تصور غلط و اشتباهی است. آن صدا یک شاخصه است که تا ابد مانده است؛ یعنی صدای احمد رسولزاده در شاهکار تاریخ دوبله فارسی (دوبله فیلم «محمد رسولالله») با اینکه نقشگوییاش به جای شخصیت ابوطالب کوتاه بود، اما آن قدر به جا انتخاب شده بود و آن قدر نقشگویی اندازه و استادانه بود که شما بعد از ۳۵ سال وقتی دوبله شده این فیلم و دیالوگ «مردها از بالای کوه دنیا رو بهتر میبینند» را میشنوید، همچنان تاثیرگذار است. نفر بعد اگر بیاید و بگوید بحث تقلیدی میشود.
تقلید صدای خسرو خسروشاهی هیچ حسی ندارد
وقتی بحث دوبله میشود، شروع به تقلید کردن میکنند. برای مثال تقلید صدای خسرو خسروشاهی که به جای آلن دلون نقشگویی میکند. اما صدای خسروشاهی حال و آنِ خاصی دارد که آن صدا روی شخصیت قرار میگیرد. نفر بعدی اگر بیاید همین صدا را دربیاورد تقلیدی میشود و هیچ حسی ندارد. در حالی که این جا دیگر آن صدا مطرح نیست بلکه بیان، لحن، حال و زیست آن دوبلور است که صدایش را ماندگار و جذاب میکند.
طهماسب درباره دوبله چه گفته است؟
آقای طهماسب نکته خوبی را در کتاب «صدایی در تاریکی» میگوید، این که تصور همه درباره دوبلاژ این است که یک نفر صدای خاص و ویژهای داشته باشد، حال بم باشد یا زنگدار، در نهایت مهم این است که متفاوت باشد. اما برای یک دوبلور این ها مهم نیست. برای دوبلور شنوایی مهم است. چطور الحان و لهجهها را در جامعه شنیده باشد و در عین حال به نوع دیالوگگویی بازیگر توجه کند و در دوبله اینها را به کار بندد.
راز ماندگاری «هزار دستان» تا «سوتهدلان» و ...
وقتی این تجربهها را در دوبله به کار میبرند، یکی از بهترین دوبلورهای ما میشوند. به عنوان مثال نقشگویی ناصر طهماسب را از «هزار دستان» بگیرید تا «سوتهدلان» و ... او با انواع نقشگوییهایی که ارائه میکند، چیزی فراتر از صدای نقش، ماندگار میشود.
بدبیاری یا خوش اقبالی؟
انتخاب جایگزین برای صداهای ماندگار اساسا کار غلط و اشتباهی است. این صداهای ماندگار جایگزین ندارند. این نسلی که ما از آن ها صحبت میکنیم درست است که از دستشان میدهیم اما صدایشان همیشه زنده است. نکته این جاست که این نسل از دوبله نمیدانم از بدبیاری شان بود و یا خوش اقبالیشان، در آن زمان مدیومی به نام سینما وجود داشت که شما اکران فیلم به شکل عمومی در سالنهای سینما داشتید. کمپانیهای خود فیلمها اغلب در تهران دفتر داشتند. فیلمها که میآمد، مدیر دوبلاژ انتخاب میشد، متن و ترجمه مشخص و کار انجام میشد. حال کجا بازخورد کار را میدیدند، در سالن سینما، نفس به نفس با مخاطب. من با این عزیزان که بارها گفتوگو داشتم میگفتند ما که کار را دوبله میکردیم بعد به سالن میرفتیم و در کنار مخاطب کار را میدیدیم برای اینکه بدانیم چه بازخوردی خواهد داشت؛ یعنی آن برخورد با مخاطب خودش در تربیت آن صدا و گرایش متعالی برای آن حرفه تاثیرگذار است. اگر آن موقع را با الان مقایسه کنیم، الان این صداها که مختصات آن مخصوص سینماست، کجا قابل عرضه است؟ در قاب کوچک و نحیفی به نام تلویزیون!
صداهایی که در تلویزیون محدود میشوند
بعد از تلویزیون، آن صداها در فضایی محدودتر و در شبکه نمایش خانگی که اوضاع و احوال آن هم این روزها خوب نیست، به دلایل مختلف از رایت فیلم بگیرید تا عرضه سوپر مارکتی کنار خوار و بار و اقلام دیگر، دیده میشوند. این صدا وقتی به تلویزیون میآید، تلویزیون به دلیل مختصات کاری خودش، با تغییر انواع دیالوگها مواجه میشود و این گونه استدلال میکنند که ما مجبوریم و گریزی از تغییرش نداریم ولی این ها دیگر تغییر نیست. این بدون شک هم سانسور است، هم تغییر در محتوای کار؛ به عنوان مثال نوروز امسال فیلم معروف اسکاری «12 سال بردگی» پخش شد. فیلم ۱۳۴ دقیقهای در نسخه اصلی، تبدیل به 98 دقیقه میشود! دیگر چه تفاوتی دارد منوچهر زندهدل چه طور در آن فیلم نقشگویی کند یا مثلا ژرژ پطروسی به جای مایکل فاسبندر چطور نقشگویی کرده است؟ وقتی کار به 98 دقیقه تبدیل میشود، واقعا بریده شده است. یا مثلا «قطار شبانه لیسبون» (محصول 2013 )، آن هم فیلم معروف سال گذشته بود که فیلم 110 دقیقهای تبدیل به 70 دقیقه میشود. جالب این جاست فیلمهایی که اتفاقا چه از لحاظ سیاسی و چه از لحاظ عمومی، همراستای سیاستهای تلویزیون ما هستند هم اجازه پخش بیدخل و تصرف ندارند.
شیوه نادرست سانسور فیلمهای
فیلمی در آمریکا ساخته شد با عنوان «در درهی الاه» که مربوط به جنگ عراق بود. این عنوان در تلویزیون ما تغییر میکند به «در درهی خدایان» که هیچ ارتباطی به آن ندارد. در بخشی از فیلم تامیلی جونز - بازیگر - که منوچهر اسماعیلی نقشگویی آن را برعهده داشت، برای یک کاراکتر فیلم که کودکی است و میخواهد بخوابد، داستانی تعریف میکند. در نسخه اصلی فیلم داستان مبارزه داوود نوجوان در برابر جالوت و آن سنگ و فلاخن معروف است اما در دوبله فیلم این قصه تبدیل به داستان آشیل و تروا میشود! اینجاست که مخاطب زده میشود. اصلا این داستان چه ارتباطی دارد به قصه آشیل و تروا !
و باز هم معضل سانسور !
یک فیلم معروف دیگر به عنوان «گاوچرانان و بیگانگان» با فضای وسترن غربی و حمله موجودات فضایی که نوروز دو سال پیش از تلویزیون پخش شد، هم شامل معضل ممیزی شده بود. در قسمتی از فیلم که فضاییها به دهکده حمله کرده و عدهای از ساکنین را کشتهاند و خانهها را تخریب کردهاند، در دوبله اتفاق جالبی میافتد. کاراکتر کلانتر برای اینکه به بچههای آنها امید دهد که از آن حال دربیایند شروع میکند از داستان مخصوص آن منطقه تعریف کردن. در دوبله، فیلم چه تغییری میکند؟ تبدیل به داستان آشنای ادبیات عرفانی ما میشود که کودکی به مدرسه میرفت و هر روز دیر میرسید. معلم میدید که لباسهایش خیس است و وقتی میپرسد که تو چرا دیر میآیی میگوید من مجبورم از آن سمت رودخانه بیایم و برای این که زود برسم باید از وسط رودخانه رد شوم. معلم به او ذکری میآموزد و میگوید اگر تو این ذکر را بگویی میتوانی از رودخانه رد شوی. بعد کودک به خاطر صفای دل و ایمان قلبیاش آن ذکر را میگوید و از رودخانه رد میشود. شما حساب کنید کلانتر با مختصات فضای وسترن غرب وحشی و گاوچران در دوبله فیلم ذکر به بچهها میآموزد! این استهزاء و سُخره گرفتن مخاطب نیست؟ حال چه فرقی میکند کدام دوبلور نقشگویی کرده باشد به جای فلان بازیگر. دوبلورها در اغلب اوقات کارشان را درست انجام میدهند چون حرفهای هستند. بعد این پرسش به وجود آمده که چرا مخاطب تلویزیون ما به ماهواره گرایش پیدا کرده است؟ به خاطر این که واقعیتی که در مضمون داستان سریالها و فیلمهای ماهوارهای است جلوی چشمانش بی واسطه است؛ یعنی دیگر مخاطب گریز نیست چیزی که الان در تلویزیون ما وجود دارد، گریز مخاطب از انواع و اقسام فیلمها و سریالها است.
چرا مخاطبان شبکههای داخلی بیعلاقه شدهاند؟
در بحث تربیت صدا سعی میشود که بهترین تربیت انجام شود و بهترین آموزش هم ارائه میشود اما درصد بالایی از مخاطب الان نسبت به پیگیری و تماشای آثار از شبکههای داخلی بیعلاقه شده؛ چون مخاطب با این نوع پخش کاملا گیج شده است و دافعه دارد.
سینمایی برای اکران فیلم دوبلهشده در کار نیست
حالا ۴ سریال کرهای میماند که آنها هم داستان خودشان را دارند اما باز هم بعدها متوجه میشویم که آنها هم کم و بیش عوض شدهاند. در گذشته سینمایی برای اکران فیلم خارجی با دوبله وجود داشت که عوامل دوبله میرفتند کارهایشان را با تماشاگر میدیدند. همین دلیل فاصله نسل جوان گویندگان را با نسل پیشکسوت از نظر ارائه کار تأثیرگذار زیاد میکند؛ چون نمیتوانند بازخورد کارشان را مستقیم ببیند. چون سینمایی در کار نیست، چون اکرانی وجود ندارد. تلویزیون هم حالش اینگونه است که فیلم ۱۱۰ دقیقهای نصف میشود. آنهایی هم که فیلمها را از تلویزیون میبینند یا به این رویه علاقهمندند یا میخواهند بدانند دوبلورها چگونه نقشگویی میکنند.
مقولهای به نام دستمزد دوبلورها
چه در تلویزیون و چه در مؤسسات رسانههای تصویری، به دلیل پایین بودن دستمزد، دوبلور مجبور است با کمترین قیمت مدام کار کند. در تلویزیون هم استخدام نیستند و به خاطر کاری که انجام میدهند پایان ماه دستمزد میگیرند. حال این کار میخواهد یک فیلم باشد یا 150 فیلم؛ دستمزدها بستگی به نوع کارشان دارد.
مسالهای به نام آموزشگاهها و مؤسسات دوبلاژ
این روزها با مسالهای به نام باز شدن انواع و اقسام آموزشگاهها و مؤسسات دوبلاژ مواجه هستیم. دوبله اتفاقا خاصیتی دارد که با بازیگری و فنّ بیان متفاوت است؛ ارتباط مستقیمی با خود تصویر و فیلم دارد. یعنی بازیگر بازی ای ارائه داده که دوبلور هم به موازات آن جلو می آید. آن چیزی که کار دوبلورها را سخت میکند این است که امروز شما برای کار به استودیو دعوت میشوید، اغلب خبر ندارید قرار است چه فیلمی را دوبله کنید. معلوم نیست فیلم وسترن، رمانتیک، اکشن، تاریخی، انیمیشن، مستند و ... است. شما باید آن قدر آمادگی داشته باشید که همه آن ها را پوشش دهید.
دوران طلایی دوبله تمام شد؟
این که آموزش دوبله را تئوریزه کنیم و در کلاس درس آموزش دهیم، خوب است. ولی دوبله دقیقا از لحاظ آموزش بحثی است که شما باید در استودیو یاد بگیرید. شما باید آثار شاخص را دیده باشید و کارها را بررسی کرده باشید. انواع و اقسام دیالوگها تمرین شود. از یک نسلی به بعد شما میبینید با یک سری دوبلورهای کاربلد طرف هستید که از جمله آنها میتوان به کیکاووس یاکیده، شروین قطعهای، افسانه پوستی، فریبا رمضانپور، همت مومی وند، علی رضا باشکندی، بیژن علی محمدی، افشین زینوری، کتایون اعظمی، رضا آفتابی، سعید شیخزاده و... اشاره کرد. اینها نسل خوب و کاربلدی هستند. خیلیها اعتقاد داشتند دوبله در دهه ۴۰ و ۵۰ یک دوران طلایی داشت و تمام شد در حالی که من اصلا با این حرف موافق نیستم. همچنان میگویم کاری باشد که با دقت انجام شود و مهرهها هم درست کنار هم چیده شوند، دوبله آثار خوب پیش میروند منتها شرط آن عرضه درست کار است. وقتی که سینما نیست وقتی تلویزیون به این صورت پخش میکند، دوبلهای هم دیده نمیشود.
چرا دوبلورها را تعدیل کردند؟
زمانی بود تلویزیون در دهه ۶۰ به دلیل سیاست خاص خود دوبلورها را تعدیل کرد اما دید نمیتواند دوبله کارها را به مانند گذشته جمع کند، رفت و گشت و صداهای جایگزین پیدا کرد. بعد از مدتی که گذشت دید نه این صداهای تازه حال و هوای آن صداها را ندارند. این صداها بیروحند و فقط تقلیدی هستند. مجدد همان دوبلورهای قدیمی را دعوت کرد و کار دوباره شروع شد.
یادی از پرویز بهرام و صدای ماندگارش
پرویز بهرام که این روزها در بستر بیماری است یکی از چهرههای اساسی تاریخچه دوبلاژ فارسی است. به دلیل نوع صدا و بیانش؛ فردی بود که در تئاتر کار بازیگری داشت و آشنا به آن حوزه بود. به همین دلیل وقتی جای بازیگران مشهوری چون ارسن ولز، لارنس اولیویه، سرگئی باندارچوک، جیمز میسون و ... صحبت میکند تاثیرگذار است. بنابراین وقتی به حیطه دوبله آثار مستند میآید نتیجهاش میشود دوبله مستند معروف «جاده ابریشم» و مستند «مسلمانان» که با هر بار دیدنش همچنان تاثیرگذار است.
این صدا چگونه در توده مردم نفوذ کرد؟
صدای این مرد به دلیل لحنی که دارد در توده مردم نفوذ میکند و به نوعی تقلید هم میشود. برای همین جزء یکی از دوبلورهای مهم این عرصه است. اما چون این عزیزان بیشتر متولدین دهههای ۱۰ و ۲۰ شمسی هستند، به سن و سالی رسیدهاند که متاسفانه دیگر نمیتوانیم از صدایشان استفاده کنیم. دنبال جایگزین گشتن برایشان هم کار مناسبی نیست، چراکه صداهایشان در آن فیلمهایی که دیدهایم تثبیت شده است. ایشان پشتوانه کاریشان آن قدر بالا بوده است که وقتی در دههی ۶۰ دوبله سریالهای پلیسی آلمانی در تلویزیون انجام می شد، بهرام در این نوع نقشگوییاش هم باز موفق بود.
دیده شدن نام دوبلورهابرای اولین بار کنار بازیگران !
برای اولین بار در تاریخ سینما و تلویزیون ایران - سریال «جلالالدین» - میبینیم در تیتراژ فیلم عنوان علی دهکردی میآید، با صدای دوبلور نقش یعنی ناصر طهماسب یا مثلا آرش مجیدی با صدای چنگیز جلیلوند؛ چرا این کار مهم است به این دلیل که بعد از گذر چندین دهه متوجه میشویم دوبله دیگر چیزی فراتر از کار صداگذاری و کار فنی است. یعنی قرار است آفرینش یک شخصیت باشد به موازات کاری که در فیلمنامه انجام شده است. یعنی ما دیگر با علی دهکردیِ صرف طرف نیستیم که ناصر طهماسب صرفا به جایش حرف زده باشد. علی دهکردی به علاوه ناصر طهماسب نتیجهاش میشود شخصیت بهاءالدین ولد در سریال تاریخی جلاالدین. در گذشته در تیتراژ فیلمها میدیدید عنوان مدیر دوبلاژ آورده میشد و در برخی از اوقات هم نمیآوردند. اسم بقیه دوبلورها هم اغلب نبود. حالا متوجه شدند دوبله به ویژه تاثیری که بر سینمای ایران در طی چند دهه اخیر داشته، فراتر از کار صداگذاری بوده است. چراکه دوبلورها بازی بازیگران را تحتالشعاع قرار دادند و آن بازیها را ماندگار کردند. شما شخصیت علی نصیریان در «هزار دستان» را نمیتوانی از صدای ناصر طهماسب جدا کنی یا جمشید مشایخی با صدای منوچهر اسماعیلی است که شخصیت رضا خوشنویس در «هزاردستان» میشود. ترکیب دو نفره منوچهر اسماعیلی در نقش گوییاش به جای جمشید هاشمپور و ناصر طهماسب به جای بهزاد جوانبخش است که فیلم «تاراج» ایرج قادری را به نوعی ماندگار میکند و شخصیتها آفرینش پیدا میکنند.
اهالی دوبله کارشان را خیلی خوب بلد هستند،چون اساسا با درام طرف هستند. فیلم «قیصر» با آن دیالوگهای خاص ماندگار شده است. وقتی دوبلورها بازی بازیگران را تحتالشعاع قرار دادند، آن بازی را ماندگار کردند.
(برگرفته از گفتگوی ایسنا با نیروان غنی پور)
نظرات
دل همه برای صدای امثال آقای نصرالله مدقالچی تنگ شده که با هنرنمایی فوق العاده اشون به خیلی از کاراکترها جون می دادن
خورشید در آغوش ماه رو با تدوین های عجیب و غریب تبدیل به 30 قسمت 45 دقیقه ای حدودا شد .
این سانسورها واقعا اعصاب خرد کن هستند .