بابا بزرگ دوبله دیگر جانی ندارد
دهه شصت دهه معرکهای بود. منظورم دههی 1960 است. این را برای این نمیگویم چون خودم متولد این دههام چون برای نوزادی متولد این دهه چیزی جز اشعه ایکس،پنسیلینهای معجزهگر و شیرخشکهایی با طعم میوه در حافظه نمیماند اما آن قدر محشر بود که روی همه پدیدههای بعد از خودش آن قدر تأثیر گذاشت که شد خاطره جمعی همه بروبچههای قدیمی این چند دهه؛ محله همه ما دهه شصت است فرقی نمیکند بچه نیویورک باشی یا میدان بروجردی.
دهه شصت چیزهای محشر زیاد داشت: هنرش، شعرش، قصهاش، ماجراهایش، جنگهایش، انقلابهایش، کودتاهایش، چپبازیهایش، راستبازیهایش؛ اما غیر از سینمای محشرش که چه اروپایی و چه امریکاییاش انگار از توی هزار و یک شب بیرون آمده بود برای ایرانیها چیز مهمتری داشت؛چیزی که سرنوشت زبان فارسی و شیوه اندیشیدن در زبان فارسی را مستقیماً به قرن بیستم پرتاب کرد. افغانها و تاجیکها هنوز هم نتوانستهاند به چنین مرحلهای برسند چون دوبله محشر آن دهه را تجربه نکردهاند دوبلهای که حالا مثل چاقوی قیصر و لبخند فردین و ابهت ناصر ملک مطیعی بازنشسته شده یا...خدابیامرزدش.
دوبله دهه 1960 مثل همهی چیزهای این دهه آمیخته با رمز و راز است و آن قدر وقت و دانش و انرژی صرفش شده که تا مرز خلاقیت هنری پیش رفته. فکر نکنید دوبله آن دهه فک و فامیل من است یا دوبله این سالها دشمن خونی من، ولی وقتی آدم با چیزی حال میکند انکارش کند؟
من در 20 سال اخیر خیلی از فیلمهای دوبله شده در آن سالها را با زبان اصلی و زیرنویس گاه در حد شاهکار ترجمه دیدهام اما همیشه دیدن دوباره نسخههای دوبله شده در این دهه را مثل قرارملاقاتی در پاریس و کنار شعرهای بودلر فرض کردهام. انگار نسخه دوبله شده روحی دیگر به اثر بخشیده مثل اجرای تازهای از قطعات موتسارت یا ملاقات با پاپ در حالی که دارد تیشرت چهگوارایش را زیر ردایش قایم میکند.
یادمان نرود خیلی از این فیلمها بدون صدای زمینه و حتی نوار صدای همراه به ایران میرسیدند و در ایران دوباره صداها با وسواس بازسازی میشد و این کار آن قدر خوب صورت میگرفت که تهیهکننده فیلم اصلی را انگشت به دهن کنار رینگ اکران ایران نگه میداشت. صداها و شیوه ادای کلمات و قدرت بیان آن قدر به بازیگران اصلی نزدیک بود که حتی همین الان هم اگر نوار صدای اصلی یک دفعه متصل شود به نوار دوبله و صدای پخش شده پایین باشد و کلمات تشخیص داده نشوند و فقط طنین کلمات به گوش برسد، امکان این که متوجه تغییر زبان شوید نزدیک به صفر است.
دوبله دهه شصت الان روی نیمکت پارک نشسته؛ بخور و نمیری ندارد از حافظه دو سه نسلی که جوانترینشان میانسالاند. در وضع بد اقتصادی خیلی از آن نسخههای محشر را کنار گذاشتهاند تا دوبلههای بیروح جدید جایشان بگیرند البته وضع هنر و شعر و قصه و سیاست هم همین طور است. همه چیز عوض شده و از خلاقیت عاری. همه چیز شده رونویسی.
کاش آرشیو کامل و متمرکزی بود از نسخههای آن دهه اما نیست و ما حتی به اندازه کشورهای عربی هم در این بخش یا هر چه که مربوط به ضبط و ربط آثار صوتی و تصویری دهههای گذشته ماست کار نکردهایم.
*
بابا بزرگ دوبله دیگر جانی ندارد. خانه نزدیک است اما پاها رمقی ندارند. اردیبهشت است در تهران. جوانها میگویند:«رو پا نبود. دیدیمش. افتاد؛ مثل هر پیرمرد دیگهای. خدابیامرزدش. دنیا مال جووناس. کی دیده وسط فوتبال آمبولانس خبر کنن؟»
یزدان سلحشور