دیدنی های جلال دوبلۀ ایران

نوشته شده توسط حسن پرخیده در تاریخ .

                                                                                  دیدنی های جلال دوبلۀ ایران

به نام یگانه هنرمند بی همتا خداوند بخشنده مهربان

تقدیم به روح بزرگ جلال دوبله ایران، استاد جلال مقامی

معمولاً پاییز را فصل هزار رنگ می نامند و بنا به اقتضای طبیعت، برگ ریزان درختان امری مرسوم است. عدّه کثیری، پاییز را فصل عشق و عاشقی می دانند و برخی معتقدند فصل غم، فراق و غروب غم انگیز زندگی آدمی است. یک بار دیگر تقویم هنر ایران زمین، کوچ ابدی یک صدای ماندگار، شیک، بی نظیر و بسیار خاطره انگیز را ثبت و ضبط نمود، استاد جلال مقامی.

مردی با صدایی آرام و دلنشین که با تبحّر و تسلّط می توانست در چهره هر بازیگری نفوذ کند و متعاقباً کلام او را ایرانیزه ادا کند.

وقتی که دکتر گالیور درصدد بازگشت به خانه بود، آن جادوگر به ظاهر لُرد، با کلامی گوارا و فریبنده او را اسیر کرد، تعجّبی نداشت، هر کس دیگری بود گرفتار افسون آوای تو می شد. وقتی که همگان از ویرجینیا وولف می ترسیدند، تنها تو نترسیدی، مثل همان روز لبریز از دلهره در جاده های موهاوه که تن به تن با راننده کامیون دوئل کردی و سربلند از میدان خارج شدی و چقدر دلنشین و‌ زیبا برایمان از عاشقانه های دکتر ژیواگو گفتی. هیچکس جز تو نمی دانست که  جانی انگلیش پخمه ای بیش نیست، با سگ های پیر و راننده تاکسی مسابقه موش ها حسابی از خنده روده بر شدیم.

با صدای جلال، همسفر لارنس عربستان و به یک صحراگرد چیره دست تبدیل شدیم. با بوچ کسیدی و ساندنس کید شریک جرم شدیم و گریختیم و گریختیم تا به بولیوی رسیدیم. خسته از تعقیب و گریز قبلی بودیم که گرفتار دردسرهای تازه بانی و کلاید شدیم. روی لبه تاریکی با او هم قدم شدیم و حتّی در باند قاتلین پیرزن هم به ناچار پیوستیم. برای این که از تعقیب مأموران رهایی یابد، ناچار به تغییر چهره شد و خود را شرلوک هولمز معرّفی کرد، ولی ما خبر داشتیم او همان نیکلاس کیج است که در بزرگ کردن آریزونا نقش داشت. در مسیرهای پر پیچ و خم تاریخ، با سرگذشت بسیاری آشنا شدیم از جمله: جعفر ابن ابی طالب و یارانش که از ظلم و ستم های مشرکان مکّه به دربار نجاشی پناه بردند، سینوهه، کودک معصوم نجات یافته از آب های بی کران نیل که به قصر فرعون راه یافت، چنگیزخان که پس از تحمّل یوغ اسارت به صدارت قوم مغول رسید و احمد خان که با همراهی دلیران تنگستان در برابر نیروهای اشغالگر و استعمارگر انگلیسی با شجاعت و شهامت فراوان ایستادگی کرد. سرگذشت پرفراز و نشیب استادِ ملا محسن فیض کاشانی، صدرالمتالّهین شیرازی را نظاره کردیم. همراهی او با مارتین لوتر باعث شد تا مهر بطلانی بر افکار و رفتار عصر تفتیش عقاید و تحکّم پاپ های ظالم کلیسای کاتولیک زده شود و شاهد ظهور مذهب پروتستان در دنیای مسیحیت باشیم. تاوان دلباختگی سیزدهمین سلحشور، احمد بن فضلان که منجر به تبعیدش شد را به چشم خویشتن دیدیم. به همراه خدمتکار، گشتی در کاخ سفید زدیم و با رؤسای جمهور ایالات متّحده و شخص آیزنهاور ملاقات کردیم.

در سفری خاطره انگیز به هندوستان معنای واقعی رفاقت، معرفت و عشق را آموختیم؛ داستان سنگام و ماجرای شگفت انگیز سوندار و گوپال. پس از هندوستان، سفر فراموش نشدنی به چین هیچ گاه از یاد نخواهد رفت، به خصوص آفتاب تند و سوزان ظهرگاهی شانگهای. پس از گشت و‌ گذار حسابی در سرزمین های شرقی، سری به غرب وحشی و سیلورادو زدیم.

فقط چارلز مورس از حسادت تو آگاه شد و پنداشت که حسابی برای جان و مالش نقشه کشیده ای، روی لبه تیغ راه رفتی، در چاهی که کندی اوّل خودت افتادی، غزل خداحافظی را خواندی و به عضویت انجمن شاعران مرده درآمدی.

در لندن غوغا به پا شده و قتل های مرموزی رخ داده بود و پرونده های جنایی هنوز نامکشوف بود که پوآرو و آرتور وارد صحنه شدند و تمام معمّاها حل گشت. هرگز فراموش نخواهد شد جنایات والتر فینچ که باعث بی خوابی ساکنان آلاسکا شد. هنگامی که گریزی زدیم به حال و هوای جنگ خانمان سوز جهانی دوم، هیچ گاه سرگرد برانت را از یاد نخواهیم برد و هم چنین آن ارتش سرّی. اهالی گاتهام اعاده آرامش و امنیت را تا عمر دارند مدیون آلفرد هستند، چرا که پند و اندرزهای این پیرمرد باعث غلبه بتمن بر دلقک روانی و افسار گسیخته بود.

برخی معتقدند زندگی مثل بازی است، که می تواند مثل پازل تکمیل نشده هفت گناه کبیره باشد تا قرعه به نام دیوید میلز بیافتد و آن را کامل کند، یا مثل بازی تخته جومانجی، که بخت برگشته ای مثل آلن پریش پیدا شود، تاس بریزد و بیست و شش سال آزگار در به در و مستأصل گردد و به عسرت بیافتد.

وقتی که حسابی نا امید و خسته شدیم به یاد اندی دوفرن افتادیم که از پشت میله های زندان شاوشنک، به معنای واقعی امید را برایمان تعریف کرد. زمانی که در تنگنا و سختی قرار گرفتیم، چاک نولاند را به یاد آوردیم که چگونه در جزیره ای دور افتاده، بی پناه و تنها از ممات به حیات رسید.

همه ما می دانیم که داستان زندگی همیشه یکسان نیست، گاهی مثل داستان حمایت و هدایت دکتر مگوایر از ویل هانتینگ نابغه ، گاهی مثل داستان جیمز که بعدها به او رادیو‌ گفتند و درس تمام و کمال انسانیت و جوانمردی را برای آدمیان معنا کرد، گاهی مثل خانواده  رابینسون که با چالشی نو روبرو شد و یا جمال در خانواده ای پدر سالار که حرف و اوّل و آخر را پدر می زد است.

و صفحه پایانی زندگی، مرد دویست ساله غزل خوانی که در بیشه شیران شاهی می کرد، سرانجام شکار صیّاد روزگار بی مرام شد، امّا دنیای صدا و تصویر هیچگاه آوای ماندگار آقای دیدنی ها  را فراموش نخواهد کرد.

 

حسن پرخیده

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن

تحلیل آمار سایت و وبلاگ