پیرمرد صدایِ ما بود

نوشته شده توسط نیروان غنی پور در تاریخ .

                                                        با یادی از زنده یاد پرویز بهرام (1398-1312) صدای ماندگار دوبلاژ ایران

                                                                                        پیرمرد صدایِ ما بود

 نخستین بار در استودیوی دوبلاژ تلویزیون دیدم اش. در روزی زمستانی دوشنبه دوم بهمن ماه 1385. چند ماهی از ورودم به مطبوعات و نوشتن مطالب سینمایی با تمرکز بر دوبلۀ فارسی می گذشت و اشتیاق دیدار و گپ و گفت با چهره های شاخص دوبلاژ مرا به سمت روزنامه جام جم کشاند با این هدف که بتوانم با خیال راحت و بی گیر و گرفت به واحد دوبلاژ تلویزیون رفته و گفت و گوها را ضبط کنم اما این موضوع در واقعیت رنگ باخت چرا که برای تلویزیون فرقی نداشت که خبرنگار روزنامه خودشان باشی یا هر نشریۀ دیگر؛ بساط ایست بازرسی و آفیش کردن به راه بود. در این میان فهمیدم در تلویزیون نه تنها ناظر پخش و ناظر کیفی و از این قبیل ناظران وجود دارد بلکه ناظر مصاحبه هم هست و به هنگام گفت و گو در کنارتان می نشیند و دستگاه ضبطش نیز روشن است بنابراین از ادامه گفت و گوها با دوبلورها در تلویزیون منصرف شده و قرارها را به جایی خارج از آن جا منتقل کردم. اما چرا این روز با جزییات در ذهنم مانده است؟ چون هفتۀ خاطره انگیزی برایم بود. ضیافتی تمام عیار. شنبه همان هفته با زنده یاد بهرام زند در دفتر روزنامه از آن گفت و گوهای بررسی یک عمرفعالیت داشتم و برای روز دوشنبه بعد از مدت ها پیگیری توانسته بودم با منوچهر اسماعیلی قراری را در تلویزیون هماهنگ کنم ولی بزرگترین دغدغه ام این شده بود که از چه راهی و با چه بهانه ای به واحد دوبلاژ با همۀ آن شرایط پیچیده وارد شوم؟ تا این که یکی از همکاران گفت که: «مدت هاست روزنامه به دنبال گفت و گو با استاد پرویز بهرام است که به دلایلی تاکنون میسر نشده اما برای دوشنبه هماهنگ شده، حاضری بروی؟» این بهترین پیشنهاد ممکن بود و نمی شد این پیشنهاد را رد کرد و بی معطلی قبول کردم. می شد دو گفت و گو با دو چهرۀ شاخص تاریخ دوبلۀ فارسی در یک روز انجام داد. در نهایت دوشنبه فرا رسید و در وقت بعد از نهار در استودیویی که مشغول ضبط دوبله مستندی (با موضوع چند توریست در ایتالیا) به مدیریت دکتر محمود فاطمی بودند، پرویز بهرام را دیدم. خوش پوش و با برخوردی گرم. اُورکت و شلوار و بلوز مشکی با یقۀ پیراهنی چهارخونه به رنگ مشکی و کرم از زیر بلوز در آمده به تن داشت و بوی اُدکلن تندش شبیه بوی آرامیس فضای استودیو را پُر کرده بود. تناسبی جذاب میان صاحب صدا و بیانی خاص با نوع آرایش و پوششی پیراسته. در پاسخ به پرسش هایم در طول 40 دقیقه مصاحبه از هر دری گفت. از هم دوره ای هایش چون بیژن مفید، علی نصیریان، هوشنگ لطیف پور، عباس جوانمرد، جعفر والی، رضا بدیعی در هنرستان هنرپیشگی، فضای حاکم بعد از کوتای 28 مرداد، ورود به دوبله، استودیو ایران فیلم، بازی و کارگردانی در تئاتر تا نقش گویی اش به جای سرگئی باندارچوک در اتللو، تأسیس استودیوی دوبلاژ در تلویزیون، دانش آموختگی در رشته حقوق دانشگاه تهران و گویندگی در فیلم های مستند به ویژه جاده ابریشم و مسلمانان. حتی از ملاقات با جوانی در سینما گفت که به هنگام نمایش فیلم «اتللو» (ساختۀ سرگئی یوتکِویچ،1955) چطور به هنگام مونولوگ گویی های بهرام به جای اتللو همه را از حفظ و با تقلید صدای او اجرا می کرده و فهمیده بود که آن جوان به دفعات به تماشای دوبله آن فیلم نشسته بود. پس از مصاحبه مدام این پرسش در ذهنم تکرار می شد که چطور یک صدا می تواند در بین چندین نسل تبدیل به شمایل شود؟ چرا وقتی صحبت از صدا و بیان دوبلوری می شود خیلی ها تقلید صدای پرویز بهرام یا خسروخسروشاهی را می کنند؟ و این اتقاق بیشتر به نام آنان افتاده تا برای نمونه منوچهر اسماعیلی، ایرج ناظریان، سعید مظفری، ژاله کاظمی و خیلی های دیگر. راز این شمایل گونِگی را باید در نوع نقش گویی ها و نوع آثار و نمایش بازیگران جست و جو کرد و عجیب این که به عکس خسروشاهی، بهرام دوبلور ثابت بازیگری هم نشد. تک و توک به جای چهره های شاخص سینما نقش گویی کرد اما تداومی نداشت. برای نمونه این سوال برایم بی پاسخ مانده که زنده یاد سعید شرافت با آن ظرافت و هوشمندی مثال زدنی اش در انتخاب دوبلورها چرا در دوبله «مرد سوم» (کارول رید،1949) بهرام را برای نقش گویی به جای شخصیت مرموز و در سایه ای چون هری لایم (با بازی اُرسون ولز) برگزید؟ شاید دلیل این انتخاب سابقه بهرام در یکی دو نقش گویی بوده که در گذشته به جای ولز داشته اما حاصل کار با توجه به آن ویژگی های شخصیت و نوع بازی بازیگر چندان چشمگیر از آب درنیامد. در نقطه مقابل وقتی مدیران دوبلاژ با درایت از صدا و بیان فاخر و به تعبیری از دلِ تاریخ برآمده پرویز بهرام بهره می بردند، حاصل کار تماشایی و فراموش ناشدنی از آب در می آمد. نمونه اش همین دوبلۀ «اُتللو» (که بهرام چندی قبل از دوبله شدنش این نقش را در تئاتر بازی کرده بود) به مدیریت هوشنگ لطیف پور و بعدها نیز در دوبلۀ سوم همین فیلم، بهرام با نقش گویی اش به جای اُتللو (سرگئی باندارچوک) غوغا می کند و گویای همه حالاتش شامل عشق، تردید، غضب، پریشانی و پشیمانی اش می شود. آن جا که با طمأنینه از چرایی آشنایی و دل دادگی اش به دزدمونا در حضور درباریان می گوید: «پدرش مرا بسیار دوست می داشت و همواره فراز و نشیب زندگی ام را می پرسید و از مبارزه ها، از سختی ها و ماجراهای من سوال می کرد. من به تمامی از آغاز کودکی تا واپسین دم از من پرسیده بود برایش حکایت می کردم.» و زمانی که با دسیسۀ یاگو مطلع از خیانت دلدارش می شود با بیانی آکنده از بُغض و آه وحسرت می گوید: «چه خبر داشتم که از من اش ربوده اند؟ نه می دیدم، نه می رمیدم پس رنجی نمی بُردم. خوب می خوابیدم. شاد بودم و نشانی از خار بوسه های کاسیو بر لبانش نمی دیدم. غارت شده کسی است که بدانند ثروتش را ربوده اند.» در این راستا، نقش گویی درخشان دیگر بهرام ارتباط دارد به دوبله «دانتون» (آندره وایدا ، 1983) - به مدیریت محمود قنبری - با نقش گویی به جای ماکسیمیلیان روبسپیر (با بازی وُیچه پشونیاک). یک نقش گویی با مهارت کامل و در تناسب با نوع چهره شخصیت حقوقدان دوره وحشت و ترور و بازی بازیگر؛ خاصه این که در کنار نقش گویی مثال زدنی و به یاد ماندنی منوچهر اسماعیلی به جای ژُرژ دانتون (ژرار دوپاردیو) قرار گرفته و در هارمونی اجرایی دو نفره از این دو دوبلور توانا شخصیت های دانتون انقلابی و روبسپیر فسادناپذیر برای مخاطب فارسی زبان ملموس می شوند. بهرام در این جا نیز با چیره دستی کارش را ارائه کرده به شکلی که در ابتدای فیلم با آرامش و حق به جانب در پاسخ به این پرسش که با روانه کردن دانتون به زیر گیوتین تبدیل به قدرت مطلق می شود، می گوید:«نه! دانتون یک بُت است. کشتن بُتِ مردم کاری ست بس خطرناک.» و در ادامه در جلسۀ شورا با ریتمی کُندتر اشاره می کند: «مصلحت ما در شعار برابری، برادری و آزادی نهفته است، حال به هر تقدیر که به چنگ آید.» سپس در مجلس کنوانسیون نطق آتشینی ایراد کرده و بعد به قاضی دادگاه دانتون مرموزانه می گوید: «آن زمان که ما و جمهوری در خطر باشیم، فراموش مکن که گیوتین ابزار سیاست ماست.» و در انتها با بُهت و تشویش و صدایی لرزان در بستر پس از اعدام دانتون می گوید: «حکومت دموکراسی تنها پنداری باطل است.» همۀ این حالات گوناگون رفتاری و گفتاری در شیوۀ نقش گویی شایسته بهرام در سراسر دوبله فیلم آشکار است. صدا و بیان منحصر به فرد بهرام سوای شخصیت های تاریخی و درام های دادگاه، بر چهره اساتید و شخصیت های علمی هم خوش می نشست نمونه اش نقش گویی به جای پروفسور شاندل در دوبلۀ سریال «مدار صفر درجه» (به مدیریت زنده یاد بهرام زند) که مباحث فلسفی و تاریخی مطرح شده در آن کلاس درس دانشگاه سوربُن از زبان بهرام شنیدنی بود که تبدیل به آخرین یادگارهایش قبل از دوره طولانی بیماری و اُفت بیانی و آسیب به صدایش شد.

 سرانجام گفت و گویم با او حدود یک ماه بعد در اسفندماه در روزنامه جام جم با عنوان «راوی جاده ابریشم» منتشر شد و دیگر مجالی پیش نیامد تا دوباره از نزدیک ببینمش اما نمی دانم اسمش را چی بگذارم که از بازی های تقدیر بود یا از سر بختیاری و خوش اقبالی که توانستم با دو گوینده نقش های مهم دانتون و روبسپیر در یک روز در دوشنبه دوم بهمن ماه 1385 ملاقات کنم آن هم نه در میدان گیوتین یا ساختمان کنوانسیون در پاریس بلکه در همین تلویزیون، در جام جم خودمان. تلویزیونی که این روزها خالی تر از همیشه است. بی تردید دیگر این موقعیت نصیبم نخواهد شد چرا که آخرین بازمانده از آن دارندگان لحن و بیان تئاتری و تاریخی هم از میان ما رفت.   

نیروان غنی پور

(عکس های پرویز بهرام ، اثرِ نیروان غنی پور)

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن

تحلیل آمار سایت و وبلاگ