صدایی تسخیر ناپذیر
اواخر دی ماه 1385 بود که به دفتر روزنامه جام جم رفتم.این رفتن به خواست خودم بود و دعوتی به همکاری از جانب آنان نبود. آن روزها به دلیل شور و اشتیاق و میل وافری که برای آگاهی از دوبله فارسی و نوشتن در این باره داشتم به روزنامه جام جم رفتم چون فکر می کردم با توجه به وابسته بودن این روزنامه به سازمان صدا و سیما،راحت و بی دغدغه می توانم به واحد دوبلاژ تلویزیون رفت و آمد کنم تا با دوبلورها که اغلب موافقع آنجا مشغول کارند گفت و گو کنم و سرکی به استودیوها در زمان دوبله فیلم ها بکشم. هرچند این تصور در واقعیت رنگ باخت و علیرغم حضورم در روزنامه با همان قوانین دست و پاگیر تلویزیون مواجه شدم و فهمیدم که به این راحتی ها نمی توانم به واحد دوبلاژ تلویزیون بروم. به هر روی با ارائه یادداشتی از خودم درباره دوبلاژ که چند ماه قبل از آن در صفحه «صدای آشنا» مجله فیلم چاپ شده بود،توانستم نظر دبیر وقت بخش رسانه را جلب کنم و آنان خیلی زود طی تماسی مرا به همکاری دعوت کردند. از همان روز ورود، مبنای کارم را بر گفت و گو با دوبلورهایی گذاشتم که به کارشان علاقه داشتم و خیلی حرفه ای عملکردشان را پیگیری می کردم. در نتیجه قرار گفت و گویم با بهرام زند در دفتر روزنامه خیلی زود میسّر شد.آن روزها جام جم اتاق مصاحبه شکیل و تر و تمیزی داشت و بهترین مکان بود برای این کار.البته چند ماه بعد طی اقدامی نامعلوم در بازسازی دفتر،این اتاق به کلّی نابود شد و حرارتم برای انجام گفت و گوهای دیگر در روزنامه رو به سردی گذاشت. سرانجام این گفت و گو در 14 فروردین 1386 چاپ شد و به سیاق سیاست کاری جام جم تیتر «صدایی تسخیر ناپذیر»_برگرفته از کتاب زندگی نامه رابرت دنیرو با عنوان «تسخیر ناپذیر» نوشته اندی دوگان که به دلیل علاقه ام به نقش گویی های زند به جای دنیرو بود_ تبدیل به تیتر نا مطبوع دیگری شد. روندی که تا سال 88 که در جام جم حضور داشتم ادامه داشت و دیگر تحمل این دستکاری ها و سانسورهای متعدد در نوشته هایم را نداشتم و سرانجام قطع همکاری نمودم. در آن ایّام که مطالب را به شکل دستنویس تحویل روزنامه می دادم نسخه ای از این گفت و گو به شکل فایل تایپی در اختیار نداشتم که تبدیل به حیف بزرگی برایم در این سال ها شده بود تا این که در جست و جوهای اینترنتی به فایل این گفت و گو دسترسی پیدا کردم تا دوباره بتوانم باز نشر کنم. به نظرم این گفت و گو با بهرام زند حاوی نکاتی است که هنوز هم جامعه دوبلاژ با آنان درگیر است و رنگ و بوی کهنگی به خود نگرفته است. این که چطور دوبلوری در پشت درب نقش گویی های مکمل سالها نگه می دارند و مجالی برای عرضه توانایی هایش مهیّا نمی شود و در گذر سالها با فرصتی که زنده یاد علی کسمایی در دوبله سریال «کوچک جنگلی» با نقش گویی به جای شخصیت میرزا کوچک خان با بازی علیرضا مجلّل برایش فراهم کرده و او هم خودی نشان می دهد و می تواند خودش را تا به امروز در جایگاه شاخصی در این حرفه قرار دهد،همه و همه را می توان در این گفت و گو با بهرام زند تحلیل و بررسی کرد.در خوانش دوباره این مطلب با نوع نوشتار،شکل پرسش ها و سلیقه ام در آن روزها مواجه شدم که به هر حال برخی اش برای سطح سلیقه این روزهایم چندان خوشایند نیست ولی برای حفظ امانت با اصل مطلبی که به چاپ رسیده از دست بردن در شکل جمله بندی ها خودداری نمودم.زمانی که متن این گفت و گو پیدا شد در جست و جویی بین فایل های متعددم عکسی مناسب را یافتم که همان زمان در اتاق مصاحبه گرفته شده است و خیلی برایم خاطره انگیز بود با توضیح این که نسبت به آن زمان از لحاظ ظاهری تغییرات بنیادینی کرده ام و آقای زند نسبت به این عکس در آخرین باری که ایشان را دیدم موی و روی بیشتری سپید کرده اند. با آرزوی توفیق و سلامتی برای ایشان امیدوارم که این گفت و گو همچنان برایتان خواندنی باشد.
دکتر واتسن ، آخرین دست نوشته شرلوک هولمز را می خواند. مضمون این نامه شبیه یک وصیت نامه است. هولمز در آخرین نامه اش به درگیری با پروفسور موریارتی اشاره می کند. هر دو از آبشار سقوط می کنند.
تیتراژ پایانی آغاز می شود. کات. بُغض گلویم را می فشارد. خیره به تلویزیون ، تاب برخاستن ندارم. چند روزی می گذرد و در برخورد با نزدیکان متوجه می شوم که آنان نیز این تجربه را به هنگام تماشای قسمت پایانی سریال شرلوک هولمز (سری اول) داشته اند. براستی راز ماندگاری این سریال در چه بود؟ چینش دقیق داستان های پلیسی معمایی از سوی نویسنده؟ بازیهای باورپذیر و ملموس هنرپیشگان؟ ترجمه قابل فهم اثر به فارسی به همراه دوبله آن؟. در نگاه اول همه این عناصر آشکارا در این سریال دیده شد ، اما نقش بسیار مهمی را که هنر دوبلاژ در این میان داشت نمی توان کتمان کرد.
بهرام زند (متولد 1328 تهران) به عنوان مدیر دوبلاژ سریال شرلوک هلمز ، نزدیک به 2 دهه است که در دوبله آثار تلویزیونی نقش بسیار مهمی ایفا کرده است. کارنامه کاری ایشان به طور مبسوط در این گفتگو مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. با وجود حضور بهرام زند ، جهت دوبله مجموعه تاریخی «مدار صفر درجه» (کاری از حسن فتحی) ، ایشان با متانت دعوت ما را برای این گفتگو پذیرفتند. امید داریم که این مصاحبه برای شما علاقه مندان به هنر دوبلاژ خواندنی باشد.
ورود شما در عرصه دوبله به چه سالی برمی گردد؟
مربوط می شود به سال 46 یا 47 که مصادف با اعتصاب گویندگان بود. با خودم فکر کردم که دور از مردانگی است در این زمان وارد این حرفه شوم. البته پیش از آن به استودیو شهاب مراجعه کردم و زیر نظر مرحوم مانی خواجویها تست صدا دادم.
پیش از آن چگونه با دوبله آشنایی پیدا کردید؛ آیا پیشینه هنری در این زمینه داشتید؟
برمی گشت به دوران مدرسه و انجام کارهای هنری که در پایان هر سال تحصیلی یک دوره مسابقات هنری در سطح مدارس تهران برگزار می شد. یادم می آید یک سال در رشته نقاشی شرکت کردم و مقام آوردم. همین طور این حضور ادامه یافت ، در سالهای بعد بویژه در رشته های روزنامه نویسی و دکلمه. ولی چیزی که از آن دوران بخوبی یاد دارم ، علاقه زیادی بود که به کتاب خواندن داشتم.
حوزه خاصی از ادبیات را پیگیری می کردید؟
خیر ، مهم برایم مطالعه کتاب بود. البته علاقه ام به کتابهای تاریخی بیشتر بود و به مطالعه زبان فرانسه نیز می پرداختم. یادم می آید به هنگام درس جواب دادن در کلاس درس ناخودآگاه همه ساکت می شدند. بعدها متوجه شدم که همه به نوع گفتار و صدایم جلب می شوند حتی یک دوره کوتاه که به کار معلمی مشغول شدم ، با این که تعدادی بزرگسال نیز در کلاس حضور داشتند به جای توجه به درس توجهشان به صدایم بود.
(می خندد) آنجا بود که تصمیم گرفتم ، امتحانی در این زمینه بدهم. همزمان یک فوق دیپلم در رشته فیلمبرداری هم اخذ کردم.
پس حضور قطعی شما در حرفه دوبله مصادف شد با پایان اعتصاب گویندگان؛
کاملا درست است. در سال 48 به انجمن مراجعه کردم برای دریافت کارت گویندگی اما به من اطلاع دادند که پیش از شما بسیاری در نوبت هستند. از طریق آشنایی معرفی شدم به استودیو تلویزیون فیلم در خیابان خاقانی و در خدمت بزرگانی همچون مانی ، محمود نوربخش و هوشنگ مرادی بودم و در سریال های معروفی مانند افسونگر و گالری وحشت گویندگی کردم ، پس از 2 سال هم از انجمن کارت گرفتم.
شما نیز در ابتدای کار به مردی گویی می پرداختید؟
بسیار زیاد. در حد یک کلمه مانند «بله قربان» یا از این قبیل کلمات. اوایل پشت میکروفن صدای خودم را فراموش می کردم. مثلا یک صفحه دیالوگ که مربوط به شخصیت پیرمردی بود ، به من می دادند و بعد تعیین می شد در انتهای دیالوگ ها بخندم. کل صفحه را می خواندم ؛ اما در لحظه خنده نمی توانستم بخندم. تیپهای مردی گو به ظاهر محدود به یک یا چند کلمه است ؛ اما مانند راه رفتن بچه هاست باید در آینده وقاری برای راه رفتن پیدا کند. یک کلمه می گفتی و زمانی طول می کشید تا رل جدیدی به شما بدهند ، اما از کنار دستی یاد می گرفتی. چون همکار باسابقه ای کنار دستت نشسته بود. الان جوانان یا تازه واردها را کنار هم می گذارند که در ابتدای مسیر چیزی ندارند که از هم یاد بگیرند.
از نقشهای مهم اولیه شما می توان به نسخه دوبله ویدئویی «پدرخوانده» اشاره کرد که نقش جیمزکان (پسر بزرگ خانواده کورلئونه) با صدای شما بود.
بله ، در نسخه ویدئویی مرحوم ایرج ناظریان نقش مارلون براندو را گفتند و من نقش پسر بزرگش را (در نسخه سینمایی این اثر ، با صدای مرحوم محمود نوربخش (ویتو کورلئونه) و چنگیز جلیلوند (پسر ارشد خانواده) دوبله شد. همچنین نقشهایی در فیلمهای ماراتن من ، گتسبی بزرگ داشتم و...
و در فیلم محمد رسول الله (به مدیریت دوبلاژ منوچهر اسماعیلی) در جای امیه (ارباب بلال) و صحنه تاثیرگذاری که به بلال می گویید «شلاق بزن ، شلاق بزن» صحبت داشتید؛
بله ، صدایم مربوط به پرسوناژ عرب خشنی می شد.
پس از آن یک گذر زمانی داریم. با وقوع انقلاب اسلامی ، اکران فیلمهای خارجی به طرز چشمگیری در سینماها کاهش می یابد و به طبع آن ، تاثیر بر روی دوبلاژ می گذارد. شما در این زمان یک تجربه تصویری دارید که نقشی را در فیلم میرزا کوچک خان (امیر قویدل ، 1363) ایفا کردید. تجربه ای که دیگر تکرار نشد.
عرض کنم آن سالها کار دوبله محدود بود. بعضی لحظات در زندگی ، آدم یک کارهایی را مرتکب می شود. من بعدها فهمیدم که کار درستی نکردم ، راستش از تصویر خودم بدم آمد. از خودم می پرسیدم ، چرا این کار را کردم؛ به همین دلیل این تجربه تصویری را دیگر تکرار نکردم. این حس را داشتم که در سنیما برای بازی کردن هم حرفی برای گفتن دارم ، حالا باید موقعیتش پیش آید. دو ، سه پیشنهادی بعد از آن شد ولی ارتباطی با نقشها برقرار نکردم.
در آن سالها شبکه های سیما ، محدود به 2 شبکه بود و این تعدد شبکه و برنامه ها و سریال های مختلف وجود نداشت. گویا مدیر دوبلاژی را در آن زمان آغاز کردید؟
بله ، اولین کارم به عنوان مدیر دوبلاژ ، سریال راه قدس (سریال عربی طریق القدس) بود. از این تعدد و تنوع سریال های ایرانی و خارجی خبری نبود ، در نتیجه هر اثری از تلویزیون دیده می شد ، فکر می کردم که این اثر با دوبله آنچنانی تر بشود و بعدا شنیدم که مردم شرط بستند هنرپیشه ها فارسی صحبت کرده اند!!! در آن سریال از تکنیک سینک و لیپ سینک (همخوانی حرکات لب و دهان با ادای کلمات) شدیدی استفاده کردم. همزمان آقای احمد رسول زاده (مدیر دوبلاژ) سریال «سید جمال الدین» را کار می کردند که یک سریال عربی بود. مصاحبه با ایشان شد و این دو کار را با هم مقایسه کردند. آقای رسول زاده حرف قشنگی زدند به این مضمون که بله ایشان سینک و لیپ سینک کار می کنند ؛ اما گوینده باید حالت داشته باشد این حالت ارجح از سینک و لیپ سینک است که برایم درسی بود. در بقیه کارهایم حالت را اول از هر چیز لحاظ کردم. اگر برای مثال سریال «ناوارو» در جذب مخاطب موفق بود ، در دوبله اش هر شخصیتی را که متعلق به بازیگر بود ، برای گوینده تعریف می کردم و حالات مختلف صدایی برای شخصیت ها براساس اصول روان شناسی و روان شناختی شکل گرفت.
در کار شما ابتدا مترجم از لحاظ نوشتاری دیالوگ ها را تنظیم می کند ، سپس این تعریف شخصیت پردازی به عهده شماست؛
قطعا. این روتوش دیالوگ ها و شخصیت پردازی در ضمن کار انجام می شود ، درباره «ناوارو» این نکته حائز اهمیت است که این اثر اکشن زیادی نداشت و ارتباط بین شخصیت ها کلامی بود. جوری قصه گویی با کلام را یادآور می شد ، ضمن این که برگردان زبان فرانسه به دوبله فارسی کار بسیار مشکلی است به دلیل تفاوت های دستوری زبان که برای فرانسه و فارسی تعریف می شود. یادم می آید یکی از مدیران شبکه درباره «ناوارو» گفت: کاری که شما انجام می دهید درصد اضافه دارد چرا درخواست نمی کنید؛ گفتم مهم این است که من مطرح نشوم بلکه مردم از سریال لذت ببرند.
بازتاب آثاری که انجام می دهید برایتان مهم است؟
حتما ، همان کارها این اثر را در برداشت که الان نود درصد برای دوبله آثار به سراغم می آیند که برایم افتخار است و خدا را شاکرم.
این برمی گردد به برنامه بلندمدتی که در ابتدای راه برای خود متصور شدید و الان ثمره اش را می بینید. به آن مرحله صبری که اشاره داشتید در حرفه شما این اتفاق افتاد که به دنبال نقش نروید بلکه انتخاب شوید.
مهمترین عامل برایم برقراری ارتباط با کار است.
ترتیب و سال دوبله کارهای تلویزیونی که انجام دادید را به یاد می آورید؟
سال دقیقشان خاطرم نیست اما به ترتیب سریال راه قدس ، جنگجویان کوهستان ، سرزمین شمالی...
همان سریال ژاپنی که پدری با دو فرزندش به منطقه سردسیری می رفتند؟
درست است. دوبله آثار ژاپنی و چینی بسیار مشکل بود ، چون مترجم ژاپنی در دسترس نبود ، یک خلاصه انگلیسی با کار می آید. برای جنگجویان کوهستان ، دوبله هر قسمت را یک هفته می نشستم و پرسوناژها را تقسیم بندی می کردم. در بیست و دو قسمت این کار طاقت فرسا را انجام دادم اما جواب مادی اش را بعدا گرفتم. از لحاظ روحی بسیار خرج کردم ، صدمه روحی بر من وارد شد. از نظر جسمانی شاید بتوانم ، ولی روحی و روانی بسیار این آثار خسته ام کرد مثلا در فیلم «صخره نورد» که شاهد صحنه سقوط همسر «سیلوستر استالونه» هستیم جوری کار کردم که شب کارم به بیمارستان کشید (به دلیل گریه و فریادهای شخصیت فیلم) یا در «گلادیاتور» یک جور دیگر.
ولی اثر ماندنی می شود.
یادم می آید در فیلم «میهن پرست» به خانواده شخصیت مل گیبسون حمله می کنند. لازم بود عبارت پنج سطری را یک نفس می گفتم. در آن صحنه هم خودم متاثر شدم هم کیکاووس یاکیده که نقش پسر گیبسون را می گفت ، گریه کرد.
سریال ژاپنی «روزهای زندگی» که پرسوناژ پدر هانیکورا گفتید ، چطور بود؟
از همان سریال ها بود که ابتدا قرار بر این بود که کار کنم ، منتهی مصادف شد با دوبله سریال «لبه تاریکی» که شش قسمت بود. آقای عطاالله کاملی ، مدیر دوبلاژ «روزهای زندگی» شدند و به جای همان شخصیت پدر صحبت کردم. پدر هرگز نمی خندید و وقتی می خواست بخندد دندان هایش را نشان می داد مثل من (می خندد)
یک ویژگی در صدای شما وجود دارد و آن انعطاف بالای صوتی است که در کارتان جلوه اش را ناظریم. به طوری که با نوع انتخاب صدایتان ؛ شخصیت پردازی می کنید و به قولی این صدا بر چهره هنرپیشه می نشیند.
مدت مدیدی طول کشید تا به قول شما به این شاخصه رسیدم. در زمان کار ما شخصیت گویی به نوعی کلیشه ای بود. همه نقشهای هنرپیشه مابین تعدادی از گوینده ها تقسیم شده بود و کار خیلی سختی بود که یک تازه کار وارد این حیطه شود. با خودم فکر کردم که یک توانایی با من هست. در ذهنم هیچ گاه به مدیر دوبلاژی فکر نمی کردم ولی در زمینه گویندگی این تصور را داشتم که حرفی برای گفتن دارم ؛ اما این مهم را پیدا نمی کردم. پس فقط صبر کردم ، با این که زمانی طول کشید ولی در پی آن فرصت بودم ، اگر نه به هیچ وجه در این حرفه نمی ماندم ، نمی خواستم یک گوینده متوسط و معمولی باشم ، زیرا رلها بین بزرگان این عرصه تقسیم بندی شده بود. با تمام وجود این سختی ها به نگاه درستی رسیدم. بعدا پیدا کردم که بهرام زند نباشم بلکه سعی کنم آن شخصیت در فیلم باشم. مثلا مل گیبسون در «شجاع دل» حس مبارزه جویی دارد ، بروس ویلیس شخصیتش در اثر الکلی بوده حالا ترک کرده حال ندارد حرف بزند. به طوری که نوع حرف زدن همه اینها متفاوت است ، اینجاست که بهرام زند نباشم ، رابرت دنیرو در «این و آن را تحلیل کن» شخصیت چند لایه ای دارد به هنگام خنده ، می گرید یا ناوارو شخصیت جدی ای دارد ، حتی در شوخی اش این جدیت هویداست .
یک سریال ایتالیایی که از شبکه یک پخش می شد ، شخصیت اول اثر بسیار پر دیالوگ بود ، اسم اثر چه بود؟
الان که شما اشاره کردید به یاد آوردم. سریال «فونتومارا» که مدیر دوبلاژش آقای امیر قطعه ای بودند بعد از آن سریال «جنگ سرد» بود که به جای «اشترلیتس» صحبت کردم. دوازده قسمت را خریده بودند اما ده قسمت برای دوبله موجود بود. برای دوبله این کار کتاب «لحظات هفده گانه بهاری» را خواندم ، ترجمه را مرور کردم و داستان را با همکاران پیوسته درآوردیم حتی قسمتی از کار را هم تدوین کردم.
در این سیر زمانی به پاییز سال 73 می رسیم ، شبکه سوم و دوبله سریال به یادماندنی شرلوک هولمز؛
پس از دیدن فیلم از گویش شخصیت ها خیلی خوشم آمد. با خودم کلنجار می رفتم که این رل را به چه کسی بدهم. درباره چند گوینده فکر کردم ولی بعد متوجه شدم به دلیل اجرای حیرت آور جرمی برت در پرسوناژ شرلوک هولمز ، به این ریتم بیان نمی توانند برسند. سپس به یکی از مدیران گفتم این فیلم دوبله نشود بهتر است و با صدای اصلی به صورت زیرنویس فارسی پخش شود خیلی بهتر است ، اما آنان مصر بودند که دوبله شود آن هم زبان فصیح انگلستان در اواخر قرن 19. بسیار فاخر صحبت می کردند. ژستهای مردانه بخصوصی داشتند. هنرپیشه های تئاتر انگلستان خیلی خوب به جای شخصیت ها صحبت کرده بودند. انگلیس در آن زمان برای خود آقایی دنیا را متصور بود و به اصطلاح این فاخر بودن را هم در این اثر به کار برده بودند.
سر آرتور کانن دُیل ، خالق شخصیت شرلوک هولمز ، در داستان هایش شخصیت چند لایه ای را اصطلاحا برای هولمز به رشته تحریر درآورد ، جرمی برت نیز با الهام از داستان در بازی اش این عامل را تسری داد. شما چطور این تغییر بسامد صدایی را برای این پرسوناژ در نظر گرفتید؛ نمود بارزش هنگامی است که در گفتار هولمز ، چرخش بیانی فراوانی می شنویم و یا در حال راه رفتن عادی ، برای کشف شی ای در گِل فرو می رود و یا در چمن می غلطد ، این نکات را می توان شرح داد؟
شرح دادنی نیست! هنگامی که سینک می زدم و دیالوگ ها را روتوش می کردم ، هر بار چیز تازه ای از هنرپیشه کشف می کردم که قبلا ندیده بودم. در ابتدا مجموعه ای که برای دوبله به دستم رسید 12 قسمت بود. به مرور این پرسوناژ صدایی را جمع آوری کردم.
و سال بعدش سریال بازگشت شرلوک هولمز از شبکه دوم پخش شد و آقای جلال مقامی در نقش شرلوک هولمز صحبت کردند. آیا مشکلی در این بین بود؛ بدین دلیل که به بیننده تعقیب کننده ماجراهای این سریال ، لطمه هنری از نظر ارتباط حسی وارد شد ، و در مطبوعات نقدی انعکاس یافت راجع به این که زند شخصیت برون گرای هولمز را اجرا کرده و مقامی شخصیت درون گرای وی را. شما هیچ گونه پیگیری در این زمینه نداشتید؛
متاسفانه یک سری تنگ نظری ها باعث این کار شد.
اما در سری سوم دوباره شما مدیر دوبلاژ شدید؛
با اصرار دوستان بود که کار را پذیرفتم چون قبل از آن مردم کار را پسندیده بودند. در استودیو بیرون از سازمان کار کردیم و خود مسوولان هم هزینه هر قسمت را به عنوان کار سینمایی با ما حساب کردند.
در این بین ماجرای انجمن هواداران شرلوک هولمز چه بود؟
به هنگام دوبله سریال «پهلوانان نمی میرند» این افراد به شبکه آمدند و دو کتاب اصلی از طرف انجمن طرفداران شرلوک هولمز به من هدیه دادند. این دوستان که ایرانیان مقیم انگلستان بودند ، کاملا از زیر و بم داستان و ساختار سریال مطلع بودند و در چند جا این توضیح را برایم دادند که اشتباهاتی در دیالوگ ها وجود داشت و اشاره کردم که برخی از دیالوگ ها به تناسب پخش برنامه ترجمه شد.
و حالا می رسیم به دوبله سریال عظیم امام علی (ع).
والله چی بگم. کل کار خاطره است.
در چه مدت زمانی دوبله شد؟
حدود سه ماه و نیم تنظیم دیالوگ ها و سینک بود ، سه ماه هم به دوبله اختصاص داشت و در استودیو حوزه هنری انجام شد. تهیه کننده برایش غیرقابل باور بود که در سه ماه کار تمام شود. وی این تصور را داشت که تا شش ماه طول بکشد. هنگام دوبله هر روز دوازده ساعت کار می کردیم. انرژی فراوانی از خود اثر دریافت می کردیم. امام علی (ع) یکی بود ، آهنگش یکی بود ، مالک یکی بود ، همه این عوامل به درستی کار کمک کرد.
آقای زند برای دوبله این سریال تاریخی شما به نوعی ساختارشکنی در دوبلاژ دست زدید. دو طیف گوینده برای کار انتخاب کردید. یک سری که گویندگان حرفه ای دوبلاژ بودند و سری دیگر استفاده از صدای بازیگران همین اثر بود. برای مثال آقایان بهزاد فراهانی ، محمدرضا شریفی نیا ، مرحوم مهدی فتحی ، اصغر همت ، عنایت شفیعی و... به جای پرسوناژهای خود صحبت کردند.
به نکته خوبی اشاره کردید به یاد می آورم مرحوم فتحی ، دیالوگش را می گفت که ناگهان سکوت کرد. یک کلمه را نمی توانست بگوید. توضیح دادم که شما این را بازی کن به میکروفن کاری نداشته باش ، انگار که در صحنه تئاتر حضور داری. ایشان هم اجرا کردند.
این انتخاب ها را با داوود میرباقری هماهنگ کردید؟
اختیار تام داشتم اما مشورت هم در کارم بود. آقای میرباقری اصرار داشتند که داریوش ارجمند خودشان نقش مالک را بگویند و به جای مهدی فتحی ، آقای منوچهر اسماعیلی صحبت کنند. من عکس قضیه را کار کردم ، چون اعتقاد داشتم یک گوینده ، حرفه ای نقش مالک را بگوید، تاثیرگذارتر است. البته در این میان کدورتی هم پیش آمد ولی مهم آن است که اولین جرقه ای که در ذهن زده شد ، همان را اجرا کرد. در شب جایزه و قدردانی این سریال آقای حبیبی (معاون اول سابق رئیس جمهور) این پرسش را از من داشتند که به جای مالک چه کسی صحبت کرده بود.در فیلم «محمدرسول الله» تجلی پیامبر در نقش حمزه (ع) ظهور پیدا کرده و در سریال امام علی (ع) شخصیت مالک اشتر عهده دار این نقش شده است.
یک انتخاب به یادماندنی هم داشتید برای نقش اشعث که انوشیروان ارجمند عهده دار نقشش بود و آن صدای آقای ژرژ پطرسی بود.
ایشان بسیار عالی در این کار بودند و جزو قشنگ ترین رل ها پرسوناژ صدای ایشان بود که حیله گری و دسیسه بازی نقش را انتقال می داد.
اشاره داشتید به سریال «پهلوانان نمی میرند» که سرآغاز همکاری شما با آقای حسن فتحی بود که این همکاری گویا تا این اواخر نیز ادامه پیدا کرده است. تمهید جالبی که در این کار اعمال کردید پیچیدگی معمای داستان با دوبله بود ، به طوری که نقش قاتل تا پایان داستان لو نرفت. آقای عطاءالله کاملی به جای پرسوناژ پهلوان اسد (با بازی هادی مرزبان) صحبت کردند؛ ولی هنگام قتل صدایی متفاوت را می شنیدم. در این باره با آقای فتحی مشورت داشتید؟
بله. ایشان صحبتی که داشتند و تاکید کردند که صدایی بگذارم تا شناخته نشود. در جایی از داستان از صدای خسرو شمشیر گران استفاده کردم و در دیگر فصلها ، شهروز ملک آرایی ایفاگر صدای آن پرسوناژ بود. آقای فتحی در انتخاب داستان دقت فراوانی داشتند و با استقبال بینندگان همراه شد.
دومین همکاری شما با حسن فتحی در سریال «روشن تر از خاموشی» (ملاصدرا) است که ویژگی بارز این کار حضور فرهنگهای گوناگون ایران زمین در دوره صفویه و به کارگیری لهجه ها و گویش های زبانی بود. آیا از ابتدا قرار بود این طیف وسیع زبانی در سریال به کار برده شود یا تنها از زبان واحدی استفاده کنید؟
آقای فتحی پیش از ساخت مجموعه این فکر را مدنظر داشت که از گویش اقوام مختلف استفاده کند. یک جلسه در این باره با یکدیگر گفتگو کردیم و پرسید که امکانش هست؛ گفتم به طور محدود می شود کار کرد. سعی کردیم از چند نفری که نقشهای محوری دارند برای رنگ آمیزی و قشنگی کار از لهجه استفاده کنیم. حرکتی که برای اولین بار انجام شد. 2 روش برای دوبله انتخاب کردیم: 1) به کارگیری مردمان بومی ، آموزش دوبله برای آنان تا در استودیو صحبت کنند که امکان مادی نداشت و زمان بسیار زیادی به خود اختصاص می داد. 2) با کمک همکاران آمدیم و سوابق گوینده ها را استخراج کردیم که هر کدام متعلق به کدامیک از نقاط ایران هستند و بعد با استخدام یک معلم زبان ، این گویش ها را آموزش دادیم. از ابتدا قرار نبود کار به این وسعت باشد.
مثلا منوچهر زنده دل که جای ملاصدرا صحبت می کرد، شیرازی هستند؟
خیر. ولی معلم زبان روی این قضیه کار کرد. 20 تا 30 بار تکرار می کردیم. البته از جنس زبانی آن منطقه مسلما نمی شد ، ولی سعی کردیم نزدیک شود. واقعا قابل شرح نیست که چه کاری انجام دادیم.
در جذب مخاطب عادی تلویزیون روشن تر از خاموشی چندان موفق نبود. دلیلش را چه می بینید؟
اگر میان مخاطبان جایی باز نکرد ، دلیلش ناتوانایی آقای فتحی نبود و ارتباطی هم به موسیقی ، دوبله و انتخاب بازیگران نداشت . 2 دلیل بسیار مهم داشت ، یکی این که حسن فتحی سعی داشت به وقایع تاریخی در آن عصر وفادار باشد و تاریخ نگاری کند. تعدد حوادث در این اثر بسیار زیاد بود و باعث پراکندگی در قصه شد. دلیل بعدی هم کلاسهای درس فلسفه و منطق در داستان بود.
پرسوناژ صدایی شاه عباس را هم از ابتدا برای خودتان در نظر داشتید؟
نه. از اول قرار نبود. تستهای مختلفی از دیگران گرفتم که به هر حال همین می شد که شما در کار دیدید. من به شخصه حتی یک کلمه ترکی بلد نبودم. در زبان ترکی کشش هایی وجود دارد که در دوبله باید رعایت می شد. محمود پاک نیت (ایفاگر نقش شاه عباس) خودشان شیرازی هستند و دیالوگ را حفظ کرده و تند تند صحبت کرده بود. حتی مجبور شدم به ترکی نوحه هم بخوانم! باز هم می گویم اگر سریال نگرفت ، به دوبله مربوط نبود که نقدهای تند و تیزی علیه آن در مطبوعات نوشتند. کلاسهای فلسفه و منطق بسیار که در کار بود، فهم آن معانی برای مخاطب خیلی مفید بود ؛ ضمن این که داستان عشقی و عاطفی اثر قبلا در «شب دهم» خرج شده بود. با این که شب دهم پس از ملاصدرا ساخته شد ؛ اما زودتر پخش شد و به چشم همه آمد ، در نتیجه دیگر آن کشش را برای بیننده نداشت.
و در همکاری اخیرتان با حسن فتحی و سریال «مدار صفر درجه» ، این کار چگونه است؟
نظیرش را تا به حال انجام نداده ام. طیف زیادی از هنرپیشه های داخلی و خارجی در این کار حضور دارند و 10 تا 11 قسمت از کار هم خارج از کشور تولید شده است. شما تصور کنید مدار صفر درجه روایتش مجموعه ای از شب دهم ، پهلوانان نمی میرند و... است. هنرپیشه ها تکلم به فرانسه ، انگلیسی ، عربی و مجار می کنند و در دوبله باید همه اینها به فارسی صحبت کنند. هجاها در انگلیسی به فارسی می خورد ؛ اما در مورد مجار ، این هماهنگی در دوبله کار بسیار مشکلی است. سعی کردم تلفیقی از گوینده ها و هنرپیشه ها را برای دوبله این اثر دور هم جمع کنم . در اتاق دوبله ، استعداد و یادگیری ها متفاوت است.
درباره دوبله فیلمهای رابرت دنیرو ، اول بار از طرف چه کسی به شما پیشنهاد شد؟
در فیلم «رونین» که آقای ناصر طهماسب مدیر دوبلاژ بودند که برای برنامه «سینما یک» دوبله شد. به دلیل حضور ژان رنو در آن فیلم ، چون قبلا در فیلم لئون (حرفه ای) به جایش صحبت کرده بودم ، این تصور با من بود که پرسوناژ رنو را بگویم. آقای طهماسب ، پرسوناژ دنیرو را به من دادند و آقای نصرالله مدقالچی ، نقش ژان رنو را گفتند.
در مورد شخصیت آثار دنیرو ، یک کشف صدایی شد و گوینده مناسبی برایش پیدا شد. چرا این حرکت ادامه پیدا نکرد؟
بیشترین انرژی در مورد کارهای دنیرو را در فیلم «ما فرشته نیستیم» گذاشتم که قرار بود از سینما یک پخش شود که نشد. در فیلمهای «حس ششم» و «شغال» نقشهای بروس ویلیس به عهده ام بود. در این 3 سال که در تلویزیون کم کار شده ام ، به دلیل سیاست های نادرست برخی مسوولان است که رلهایی را که مردم پسندیدند ، به من و برخی از همکاران ندادند.
در شبکه 5 ، شما اجرای مسابقه حافظه برتر را داشتید ، بویژه آن جمله «زمان صفر ، شروع می کنیم» برای مخاطبان خاطره شد.
(می خندد) جالب بود که تهیه کننده مسابقه اصرار داشتند کمی نرمتر این جمله و باقی پرسشها را بگویم تا شرکت کننده تخلیه اطلاعاتی نشود! پیشنهاد زیادی برای اجرا شد که مصادف بود با کارهایی که مدیر دوبلاژ بودم. از دوستان شنیدم که مردم لطف دارند و پیگیری می کنند. مدیران بهرام زند را نادیده گرفتند و این برای مردم ثقیل بود.
به نظر شما، آیا در دوبله آثار تلویزیونی در آینده پیشرفتی می تواند باشد؟
مثالی برایتان بزنم. آب زلال رودخانه با صدایی شفاف جاری می شود و زمینهای کشاورزی را آبیاری می کند یا به عنوان آب آشامیدنی از آن استفاده می کنند و گاهی ممکن است مسیرش به یک مرداب ختم شود. امیدوارم کار ما به آن مرداب نکشد. ممکن است دوبله ، آن قوام گذشته را نداشته باشد ؛ اما همه زحمات زیادی برایش می کشند و نباید این کار به صورت کسب دیده شود.
نیروان غنی پور
نظرات
در انتها باز هم از شما تشکر می کنم و خوشحال می شوم که در مقاله ای دلیل بهترین بودن با فاصله خانم هاشم پور در میان بانوان دوبلور تاریخ دوبله فارسی را نوشته و ما در سایت با درج نام تان آن را حتما منتشر خواهیم کرد.پیروز باشید.
این ریزبینی شما بسیار ستودنی و در عین حال وجد آور است به طوری که موجب شد جهت روشن شدن برخی ابهامات دوبله سریال با آقای بهرام زند تماس بگیرم و با ایشان در این باره گفت و گو کنم.این نگاه ظریف و جستجو گرانه شما دقیقا همان هدفی است که از ابتدای راه اندازی سایت پارسی گویان از چهار سال پیش تا کنون به دنبالش بودم یعنی طرح مباحثی کارشناسانه از این دست در باب چرایی با کیفیت یا عدم کیفیت دوبله آثار و گذر از مباحث نازلی چون نزاع بر سر عنوان نامبروان بودن فلان دوبلور،مهم بودن یا نبودن دوبله های زیر زمینی،نوع مدیریت فلان مدیر دوبلاژ و برخوردش با انجمن گویندگان و...که شوربختانه هنوز هم بازگویی این مسائل در سایت ادامه دارد
جمعبندی نهایی:
من از صدای بهرام زند لذت میبرم. همانطور که از صدای پر مهر جلال مقامی لذت میبرم. اینجا بحث انتخاب بین خوب و کمی خوبتر است.
بحث گویندگی بجای جرمی برت با بحث مدیریت دوبلاژ دو بحث مجزا از هم هستند.
من همچنان دلایل بیشتری دارم تا اثبات نمایم از لحاظ فنی و تکنیکی عوامل دوبله به سرپرستی جناب مقامی کمی موفق تر از عوامل دوبله به سرپرستی جناب زند عمل نموده اند. مضافا اینکه جناب زند در دوبله سری سوم دست شان بازتر از جناب مقامی بوده است (دوبله در استودیوی خصوصی و دریافت دستمزد سینمایی بجای هر قسمت!! که البته حقشان بوده و نوش جانشان.) در مقایسه با حال و روز دوبله این روزها هر دو شاهکار کرده اند. من فقط کمی ریزتر به مسئله نگاه کردم. همین.
(پی نویس: وارد بحث رفعت هاشمپور نمی شوم. زیرا از نظر من اگر او نفر اول دوبله بین خانمها باشد نفر بعد از او را باید نفر پنجم به بعد بخوانیم. صدای او قابل مقایسه با نفرات بعدی نیست حتی ژاله کاظمی. البته این یک نظر شخصی ست)
زند شاید بعنوان یک گوینده از پس نقش برت بخوبی برآمده اما بعنوان مدیر دوبلاژ بعضی از جاها ضعف داشته است.
صدای ناصر نظامی برای من و شما کاملا قابل تشخیص است. اما چند درصد از مخاطبین تلویزیون چنین تشخیصی دارند. تن صدای زند و ناصر نظامی بهم نزدیک است. یکی از المانهایی که باعث میگردد با حسرت از دوبله گذشته یاد کنیم این بوده است که تا دلتان بخواهد صدای یونیک داشتیم. چقدر تفاوت بود بین صدای مقبلی با ناظریان با افضلی با ماهرو با حسن عباسی با عرفانی با خسرو شاهی و .... برای هر چهره ای یک صدای منحصر بفرد داشتیم. اما الان چه داریم؟ صدای اغلب گویندگان جوان شبیه بهم است. بنظر من دوبله خوب دوبله ایست که فارغ از بحث تکنیکی وقتی خانم خانه در آشپزخانه مشغول کار است و تصویر را نمی بیند با گوش بتواند فیلم را دنبال کند. ایرج رضایی بنظر من گزینه بسیار بهتری بود برای واتسون. اولین قسمت از بازگشت شرلوک هلمز او با درک درست از این شخصیت بخوبی اندوه فقدان هولمز را در افکار واتسون روایت می کند. هر چند ممکن است این موضوع سلیقه ای هم باشد. اگر نظامی گزینه مناسبی بود قطعا زند در سومین مرحله از دوبله مجددا از او استفاده می کرد. اما او برای ترمیم کار خود پرویز ربیعی را جایگزین می کند.
من قبل از اینکه به عملکرد گویندگان میهمان بپردازم کمی در خصوص گویندگی این دو مرد بزرگ بجای یک از بارزترین سریالهای تلویزیونی می پردازم.
ببینید در توانائی های بهرام زند هیچ شکی نیست. (هر چند معتقدم شانس هم با ایشان یار بود زیرا ایشان تا پیش از انقلاب معمولا بجای نقشهای کوتاه گویندگی می کردند. عزیمت چنگیز جلیلوند به آمریکا و فقدان ایرج ناظریان جا را برای بهرام زند باز کرد. و البته خودش نیز شایستگی و استعداد لازم را داشت).
صدای با صلابت بهرام زند همانطور که در گلادیانور و شجاع دل می بینیم صدایی ست محکم. شخصیت هولمز شخصیت خشن و جنگجویی نیست. بنابراین با توجه به شخصیت و چهره جرمی برت معتقدم صدای مقامی برای او مناسبتر است. اما این تناسب تفاوت بالایی نسبت به صدای زند ندارد. هولمز گاهی آرام است و گاهی پرخاش می کند. اما در اوج پرخاشگری متانت هم دارد. همانطور که عرض کردم هر دو بسیار عالی از عهده این نقش برآمدند. اما شخصا اعتقاد دارم گویندگی مقامی اندکی بهتر از زند بوده است. اگر فصل اول سریال را به مقامی می دادند و فصل بعدی را به زند شاید امروز به گونه ای دیگر قضاوت میشد.
شما اگر به تیم سایر گویندگان سریال نگاه کنید خواهید دید که تیم جلال مقامی قویتر و بهتر بودند تا تیم بهرام زند.
جلال مقامی با وسواس فراوان و اینکه صدای گوینده برای هنرپیشه مناسب باشد نسبت به انتخاب سایر گویندگان اقدام نمود. در دوبله فقط نباید روی شخصیت اصلی زوم کرد.
ضمنا جلال مقامی از نعمت گویندگی همسرش (رفعت هاشم پور) در بعضی از قسمتهای سریال بهره مند بود که متاسفانه بهرام زند این گزینه را نداشت.
انتخابهای جلال مقامی برای سایر کارکترهای سریال به مراتب بهتر بودند. البته باید به این موضوع هم دقت کرد که جلال مقامی برای گویندگی در بازگشت شرلوک هلمز نیم نگاهی به گویندگی بهرام زند هم داشته است.
در کل هر دو خوب بودند و من بعنوان یک تعقیب کننده سریال لطمه حسی از لحاظ هنری بواسطه تغییر گوینده ندیدم. این قضاوت آقای غنی پور اصلا درست نیست و ایشان نظر شخصی خود را در سوال تحمیل کرده اند.
-------------------------------------------------------------
نیروان غنی پور / مخاطب محترم
سپاس از اینکه مطلب گفت و گویم با جناب بهرام زند را خوانده اید فقط ای کاش کمی با دقت می خواندید تا دچار قضاوت این چنین اشتباه نمی شدید.در متن گفت و گو به روشنی نوشته شده که نقدی در آن زمان در مطبوعات درباره دوبله های سریال شرلوک هولمز انعکاس یافت که معتقد به نقش گویی های درون گرایانه و برون گرایانه آن دو دوبلور عزیز به جای آن شخصیت خاص بودند.پس این الفاظ از آنجا آمده و من به عنوان پرسش گر پرسیده ام ضمنا هیچ ایراد و نقصانی هم نمی بینم که این موارد از صافی ذهنم عبور کرده است چرا که این زیست با کارهای این دوبلور با من بوده و برایم مسأله شده که از جناب زند دعوت نمودم،گفت و گو کردم تا منتشر شود.البته گرایش شخصی ام درباره دوبله های این نقش بی شک با بهرام زند همراه است و معتقدم با مهارت مثال زدنی در همان دوبله فصل اول سریال کار را تمام کرده است چه در نقش گویی اش به جای جرمی برت و چه در انتخاب سایر نقش ها.انتخاب ناصر نظامی برای دکتر واتسن،ژاله علو برای خانم هادسن،خسرو شمشیرگران برای پروفسور موریارتی و نصرالله مدقالچی,زنده یاد عطاء الله کاملی،مهین کسمایی،جواد بازیاران،ناصر ممدوح،غلامعلی افشاریه،مینو غزنوی و...در دوبله نقش های مهمان به نظرتان انتخاب های ضعیفی هستند؟آیا بکارگیری از صدای رفعت هاشم پور از سوی جلال مقامی ارزشمند است و استفاده بهرام زند از صدای زنده یاد ژاله کاظمی فاقد ارزش بوده و آن را در جایگاه پایین تری قرار می دهد؟این دیگر چه جور استدلالی است؟البته وقتی پای کار مشترکی با دو دوبله در میان باشد گریزی از مقایسه بین آنها نیست و در مورد دوبله های این سریال گویندگان مشترکی را می توان پیدا کرد که بودن یا نبودن شان فراتر از این جور ارزش گذاری هاست چرا که معتقدم دوبله های سریال شرلوک هولمز از نقاط رفیع دوبله های تلویزیونی در دهه هفتاد با همه سانسورها و ممیزی هاست و هنوز هم تماشایی است و می توان از تماشایش لذت برد.
به گویندگی ناصر نظامی اشاره کردید که معتقدم بهترین عملکرد را به جای دوبله نقش واتسن داشت که از طرفی گویای روحیه و آداب دانی این پزشک عضو ارتش بریتانیا است و از طرفی دیگر بیان نظامی در تناسب کامل راوی بودن این شخصیت است.به شخصه از این جور مباحث استقبال می کنم و مشتاق شنیدن سایر نظرات تان در این باره هستم البته این بار با کمی چاشنی دقت و توجه و دوری از قضاوت عجولانه از جانب شما.
اما باید بصورت کلی تر به ماجرا نگاه کنیم یعنی مدیریت دوبلاژ. این دو بزرگوار بجز اینکه بجای شخصیت اصلی سریال شرلوک هلمز گویندگی کردند مدیریت دوبلاژ را هم بعهده داشتند.
عواملی که آقای مقامی برای گویندگی انتخاب کردند به مراتب از عوامل بهرام زند بهتر بودند. برای مثال ایرج رضایی انتخاب جلال مقامی برای دکتر واتسون بود. این در حالیست که بهرام زند از ناصر نظامی در 12 قسمت اول بجای دکتر واتسون استفاده کرد. تن صدای ناصر نظامی و بهرام زند به هم نزدیک بود و برای مخاطب این نزدیکی صدا برای دو شخصیت برجسته سریال جالب نبود. البته در دوبله بعدی ایشان از پرویز ربیعی استفاده کردند.
ادامه دارد .....