به دوبله مدیون هستم

نوشته شده توسط نیروان غنی پور در تاریخ .

گفت و گو با رشید کاکاوند درباره دوبلاژ

 

 مخاطبان رادیو و تلویزیون ایران در سال های اخیر با صدا و چهره رشید کاکاوند در برنامه های گوناگون آشنا هستند. بیان گرم و شیوا، شعر خوانی های دلنشین و تسلّط بر اُمور فرهنگی بویژه در حوزه ادبیات از خصوصیات مثال زدنی کاکاوند در عرصه رسانه است اما آن چه که موجب ترغیب نگارنده جهت گفت و گو با وی شده، آشنایی و علاقه مندی ایشان به مبحث دوبلاژ است. علاقه مندی ای که کاکاوند در برنامه هایش به فراخور حال و بنا بر هر مناسبتی آن را بی پرده اعلام کرده و با مخاطبان به اشتراک گذاشته است. خوشبختانه در همان نخستین تماس، از پیشنهادم برای گفت و گو درباره دوبلاژ استقبال کرد و خیلی زود هم این قرار میسّر شد چرا که هر دو ساکن کرج هستیم و همین همشهری بودن نیز کار برنامه ریزی قرار را سهل و ممکن کرد. سر انجام این گفت و گو در یکی از روزهای بارانی اسفند ماه 91 در یکی از کتاب فروشی های خوب کرج انجام شد و برایم تجربه دل پذیری بود چون این بار با فردی خارج از جامعه دوبلاژ و درباره  خود دوبله به دور از مسائل صنفی و حرفه ای صحبت می کردم. احاطه کاکاوند نسبت به موضوع دوبله ستودنی بود به ویژه آن جایی که بیشترین انتقاداتش را خیلی هوشمندانه درباره کار کسانی که بیشترین علاقه را به آنان دارد، ابراز کرد.

 

 نقطه آغاز آشنایی با دوبلاژ

 شاید خیلی دقیق به یاد نیاورم که از چه زمانی به دوبله علاقه پیدا کردم فقط می دانم که از همان ابتدای آشنایی با فیلم چه از طریق تماشای تلویزیون یا رفتن به سینما بود چون خیلی زود و از سنین قبل از مدرسه، سینما رفتن را شروع کردم. نکته ای که همان زمان به ذهنم می رسید این بود که این صداها به بازیگرانی که روی پرده می بینم تعلق ندارد و برای اشخاص دیگری است. از همان خردسالی می دانستم، حساس بودم و برایم مهم بود. صداهای مورد علاقه ام را در فیلم های مختلف جست و جو می کردم و گاهی با بازیگران محبوبم تطبیق می دادم، طبیعتا صداهای شان برایم مهم تر جلوه می کرد. سریالی تلویزیونی را به یاد می آورم به نام «مک میلان و همسرش» که بازیگر مورد علاقه ام راک هادسون در آن بازی می کرد و زنده یاد ایرج ناظریان به جای او نقش گویی داشت. از همان ابتدا به صدای ناظریان خیلی علاقه داشتم. در کنار همین علائق  هست که گوش آدم به صدا حساس می شود و بعد انواع صداها را کنار هم می گذارد و مقایسه می کند. سال های اوّلی که فیلم می دیدم هم زمان با دوبلورهای نقش اول آشنا شدم و بعضی از تیپ های صدایی شان را هم شناختم. جالب است که خانوادگی این جوری بودیم. با برادرها می نشستیم مسابقه می گذاشتیم و دوبله ها را تشخیص می دادیم؛ برای نمونه در سریال «دایی جان ناپلئون» منوچهر اسماعیلی تیپ های مختلفی را می گرفت. مثلا می دانستیم که به جای شخصیت «اسدالله میرزا» صحبت می کند ولی جایی برای مان هنر اطلاق می شد که تشخیص می دادیم اسماعیلی به جای خمیر گیر نانوایی تیپ گویی خاصی می کند. ناصر طهماسب را هم از طرق مختلفی شناختم. اولین اجرای صدایی که از ایشان در حافظه ام مانده باز هم ارتباط دارد به سریالی تلویزیونی به نام «فراری» با بازی «دیوید جانسون». نقش گویی به جای جانسون خیلی زود صدای طهماسب را به من شناساند. چون سینما می رفتم صدایی مثل چنگیز جلیلوند با نقش اول گفتنش چه در فیلم خارجی یا ایرانی خیلی خودش را به من نشان می داد. این شناسایی صدای دوبلورها تنها محدود به فیلم سینمایی و سریال ها نشد بلکه در کارتون هم ادامه پیدا کرد. همگی مان با کارتون اخت بودیم. مثلا در دوران نوجوانی با کارتون «سیندرلا» آشنا شدم و چقدر از نقش گویی ناظریان به جای شخصیت پادشاه لذّت بردم؛ اتفاقا با همین دوبله کارتون بود که گوشم به صدای زهره شکوفنده که به جای سیندرلا حرف می زد حسّاس شد. در آن سال ها آن قدر صدا دور و برم بود که برای شناسایی شان تهییج می شدم و به مرور خیلی ها را شناختم.

ثبات صدای یک دوبلور برای یک بازیگر

 سال های بعدی که از آن دوران گذشت و بسیاری از بازیگران آن دوره با صداهای دیگری دوبله شدند، انگار که بین من و دوبله فاصله ای پیدا شد و توی ذوقّم خورد!. دیگر نمی خواستم برای نمونه صدایی جز جلیلوند و اسماعیلی به جای بازیگر محبوبم ببینم. شاید جالب باشد که الان هم این حسّ را دارم و فیلم های کنونی بازیگران آن موقع بدون صدای دوبلورها به دلم نمی نشیند. اصلا نمی خواهم رابرت ردفورد را با آن که بازیگر خوبی است بدون صدای جلال مقامی ببینم یا دوبله های آنتونی کویین با آن بیان خاص و لکنت قشنگ در صدایش آن قدر با صدای اسماعیلی، ناظریان و حتی در معدودی از نقش ها با صدای جلیلوند و احمد رسول زاده منطبق بود که به هنگام تماشای دوبله فیلم هایش لذّت می بردم و می برم بی آن که بخواهم برگردم و نسخه اصلی فیلم هایش را ببینم. وقتی فیلمی را می بینم گویی دیداری تازه می کنم با دوبلورهای محبوبم و این برایم خیلی جذّاب تر از دیدار با بازیگران فیلم هاست. هنوز هم با برادرانم صحبت این موضوع پیش می آید و همگی این حسّ مشترک را داریم. برادرم از نوجوانی عاشق صدای جلیلوند بود؛ زمانی که به تماشای نسخه ویدیوئی دوبله فیلم «شورش در کشتی بونتی» با نقش گویی حسین عرفانی به جای مارلون براندو نشستیم، برای ما خوشایند نبود و به دلمان نمی نشست که صدایی جز جلیلوند را به جای براندو بشنویم حتی اگر آن صدا، صدای عرفانی باشد که دوبله های بی نظیری از او به یاد داشتیم و برای مثال تیپ صدای همفری بوگارتی اش همیشه فوق العاده بوده است اما انگار به دوبله مارلون براندوی جلیلوند عادت کرده بودیم. فکر می کنم فقط نسخه ویدیوئی دوبله «پدر خوانده» که ناظریان جای براندو صحبت کرد موفق از آب درآمد آن هم به خاطر این که نه صدای معمول ناظریان بود و نه خیلی از تیپ صدای جلیلوند دور شده بود. جوری سعی کرده بود که نوعی یاد آوری باشد و گرنه بازیگرانی که با صدای دیگری برایمان آشنا بودند دیگر خیلی سختمان بود که با صدای دیگری ببینیمشان حتی اگر صدای دوبلور محبوبی به جایشان قرار می گرفت. به خاطر همین هیچ وقت برای الیور هاردی صدا و اجرایی جز زنده یاد عزت الله مقبلی برایم دل نشین و شادی آور نشد و نتوانستم به غیر از صدای او به گفتار هاردی بخندم. با آن که بعدها دوبلور شاخصی چون اسماعیلی به جای هاردی نقش گویی کرد ولی انگار مقبلی برای آن نقش بی نظیر بود. البته این موضوع استثناء هم دارد مثلا داستین هافمن با آن تنوع بازی در نقشی که دارد و خسرو خسروشاهی در اغلب دوبله فیلم هایش خیلی مسلّط به جای او صحبت کرده، در دوبله «پاپیون» اصلا توی ذوقمان نخورد که ناصر طهماسب به آن قشنگی جای هافمن نقش گفت. در آن دوبله اسماعیلی و طهماسب بی نظیر هستند. صدایی که آقای اسماعیلی برای گفتار پاپیون تولید می کند انگار که از حنجره بازیگرش استیو مک کویین در می آید به ویژه آن حسّ فک افتاده پاپیون بعد از تحمل زندان فقط با لحن صدای اسماعیلی برای ما باورپذیر شد.

نقش برجسته دوبلاژ در سینمای ایران

 معتقدم خیلی از نقش ها در سینمای ایران را دوبلورها برجسته کردند. چهره ای مثل محمد علی فردین به غیر از یکی دو نقش که دیگران گفتند، با صدای جلیلوند در بین علاقه مندان سینما چهره می شود. تصور کنید در آثاری چون «سوته دلان» و «مادر» صدایی جز اسماعیلی به جای شخصیت های مجید ظروفچی (با بازی بهروز وثوقی) و غلامرضا (اکبر عبدی) نقش گویی می کرد آن وقت هر دو فیلم چیزهای زیادی را از دست می دادند.  با این که بسیاری از بازیگران و نقش هایشان توسط دوبلورها برجسته شده ولی نمی دانم چه مناسباتی میانشان در آن زمان وجود داشته است که فقط باید چند نفر به جای تعداد بالایی از بازیگران نقش گویی کنند. این پرسشی است که هنوز پاسخی برایش پیدا نکرده ام و همیشه این انتقاد را به دوبلورها داشته ام. یک بار در برنامه ای نوروزی که آقای جلیلوند مهمان برنامه بود می خواستم این پرسش را از ایشان رو در رو بپرسم که در آن جا وقت نبود و فرصتی فراهم نشد که با توجه به شاخص بودن جایگاه چنگیز جلیلوند در دوبلاژ ایران، چرا در فیلم خوبی مثل «طوقی» (اثر زنده یاد علی حاتمی) جلیلوند باید به جای دو نقش اصلی صحبت کند؟. مثلا می شد ناصر ملک مطیعی را جلیلوند بگوید و بهروز وثوقی را اسماعیلی یا وثوقی را جلیلوند بگوید و ملک مطیعی را ناظریان. دوبلور ما مجبور شده بود برای ملک مطیعی مقداری صدایش را با تیپ داش مشدی مشهورش به شکل اغراق آمیزی بَم کند و برای وثوقی صدایش را تُند و تیز کند. دوبله این دو نقش دیگر آن جلیلوندی نبود که ما دوست داشتیم در حالی که تک تک خوب بود اما چه اصراری بود که دونقش اصلی را یک نفر بگوید. همیشه فکر می کنم لابد مسائلی بینشان بوده و یا رقابتی برای نقش اول گویی داشته اند ولی فیلمی مثل «طوقی» در دوبله می توانست بهتر از این شود. نقش دوبلاژ در کارهای حاتمی خیلی شاخص است و در کارهای دیگر هم می توان این نقش را دید. همیشه فکر می کنم بخشی از شخصیت پردازی «قدرت» (فرامرز قریبیان) در «گوزنها» (اثر مسعود کیمیایی) با صدای حسین عرفانی شکل گرفته است و یا شخصیت دکتر باج گیر (جهانگیر فروهر) در سوته دلان (علی حاتمی) با صدای ناصر طهماسب. گویی که از آن طرف هم می دیدیم در فیلم های سطح پایین که این صداها حیف می شدند و با خود می گفتیم این همه توان دوبلاژ نیست. زنده یاد ژاله کاظمی و رفعت هاشم پور بانوان نقش اول گوی دوبلاژ ایران که در بهترین آثار سینمایی و به جای بازیگران شاخص زن صدایشان را می شنیدیم، در بعضی فیلم ها به جای بازیگران متوسط ایرانی خیلی ساده صحبت می کردند که خیلی حیف بود. یکی از دوبلورهای مورد علاقه ام در بین خانم ها زنده یاد تاجی احمدی است. خیلی خاص بود و کم هم صحبت می کرد. دوبله بازیگران خاصی را با صدایش می دیدیم مثل جین فاندا یا ناتالی وود. مهین کسمایی دیگر دوبلوری است که صدایش بر روی آدری هیپبورن خوش نشست و در کل همه این ها به شکل مستقیم بر دوبله فارسی تأثیر گذاشتند.

تأثیر دوبله فارسی بر نوع گویش جامعه

 به نظرم مسئله ای طبیعی است. دوران سرحالی یا طلایی هر مقوله ای می تواند یکی از خصوصیاتش تأثیر بر روی فرهنگ عمومی باشد. در دوران نوجوانی می شنیدیم که خیلی از جوانان در سراسر دنیا به خاطر استیل سیگار کشیدن همفری بوگارت سیگاری شدند یا در زمانی شکل سبیل کلارک گیبل رایج می شود. هنرمندان وقتی اوج می گیرند بر روی مردم تأثیر می گذارند و صداها هم در کنار این مسئله است. تردید نداشته باشید لحن لاتی چنگیز جلیلوند، لحن روشنفکری ناصر طهماسب و پرویز بهرام و تیپ های دیگری که برخی از دوبلورها ایجاد کردند و گرفت، خود به خود بر روی تکلّم مردم حتی آن هایی که خیلی حواسشان نبود و توجه ویژه ای به سینما نشان نمی دادند اثر خود را گذاشت. حالا چرا در دوره های بعد این اتفاق دیگر نیافتاد، دلیل مشخصی دارد چون دیگر دوران طلایی دوبلاژ تکرار نشد.  برخی می گویند به خاطر این که سینما در آن حدّ تکرار نشد و فیلم ها پشتوانه ادبی و کلامی شان را از دست دادند. فیلم ها بیشتر بصری و اکشن و به شکل اعجاب انگیزی خیلی فنّی شدند. شخصیت ها هر چقدر محبوب شدند با پشتوانه ادبی و فرهنگی نبودند. شما چطور ممکن است در سال های اخیر شخصیت هایی مثل «سانتیاگو» در «پیرمرد و دریا»، «ویتو کورلئونه» در «پدرخوانده» و «سِر تامس مور» در «مردی برای تمام فصول» را در سینما پیدا کنید؟ و چقدر هم این فیلم «مردی برای تمام فصول» دوبله خوبی دارد به خصوص نقش گویی منوچهر اسماعیلی به جای شخصیت تامس مور (با بازی پل اسکافیلد) که یکی از بهترین کارهای اوست. هنوز هم این فیلم را با لذّت می نشینم و می بینم حتی با بچّه ها و خانواده می بینم و یاد آوری هم می کنم که بخشی از دیده شدن این شخصیت برای ما در کنار بازی فق العاده اسکافیلد و فیلمنامه قوی آن  بر می گردد به دوبله اسماعیلی و آن ها کم کم این نکات را شناخته اند. الان بچّه هایم چنگیز جلیلوند را به خوبی می شناسند به خصوص پسرم که انیمیشن زیاد می بیند و شخصیت «رنگو» را با صدای جلیلوند می شناسد. صحبت از دوبله انیمیشن شد باید یادی کنم از ژرژ پطروسی که صدایش به جای «رابین هود» برایم خیلی خاصّ است و همه افرادی که در این حرفه خلاقیتی داشتند، جست و جو کردند و تیپ های صدایی را ساختند همواره برایم محترم اند و باید خلاقیّت و امتیازش هم برای خودشان حفظ شود نه این که مدام توسط افراد مختلف تقلید شوند.

ترجمه زبانی و کارکرد دوبلاژ

 به هیچ عنوان موافق این نکته نیستم که ترجمه فیلم نعل به نعل یا عین به عین نسخه اصلی باشد و درباره خیلی از مواردی که به شکل رسمی در این باره انتقاداتی شده، من انتقادی نداشته ام. برایتان مثالی می زنم، «لنگستون هیوز» شاعر سیاه پوست آمریکایی که از مناطق جنوبی نیویورک بر آمد و برای توده مردم شعر می گفت. در ایران اشعارش بارها ترجمه شده و بهترین ترجمه ای که از او موجود است به احمد شاملو تعلق دارد. شاملو با درک صحیح از طبقه اجتماعی فرودست شاعر آن را برای مخاطب ایرانی نیز ملموس می کند. مثلا این گونه ترجمه نمی کند با این که خیلی هم شاعرانه است:« بگذار باران ببوسدت» بلکه می گوید:« بذار بارون ماچت کنه». در ترجمه فیلم هم که نوعی ترجمه است می باید فرهنگ مبدأ به فرهنگ مقصد ترجمه شود، باید آن احساس و دریافتی که مخاطب زبان اصلی از اثر می گیرد در ترجمه آن قدر مورد توجه باشد که در برابر مخاطب مقصد نیز آن احساس و اندیشه را دریافت کند. من حتی با دوبله های زنده یاد ایرج دوستدار برای «جان وین» مخالف نیستم. ببینید جان وین از آن بازیگرانی است که فیزیکش به اصطلاح سرد است و این فیزیک و قد و قواره نمی تواند جذاب باشد، لااقل برای مخاطب ایرانی نمی تواند ستاره محبوبی باشد. به نظرم ایرج دوستدار این جای خالی را پُر کرد و برای مردم ایران ملموس و صمیمی شد. البته اثر با اثر هم متفاوت است و قبول دارم که در بعضی اوقات نمک زیادی داشت. مثلا در آثار جان فورد با آن شخصیت پُر از طنز و لوده وین در بعضی فیلم هایش روبرو نیستیم پس طبیعی است که در آن جا باید حساب شده تر گفت. نمونه امروزی اش جیم کری به عنوان بازیگر کمدی است که در کارش بسیار موفق است و به شخصه بعد از سینمای کلاسیک به تنها کسی که خندیده ام او بوده است. حالا آمده در فیلم « نمایش ترومن» متفاوت بازی کرده و ژانر بازی اش را عوض کرده چرا لحن دوبله اش عوض نشود؟. این نکات را می توان با کمی دقّت منتقل کرد. برنامه ای را از یکی از شبکه ها می دیدم که گفت و گویی بود با سخن گوی فارسی زبان وزارت اُمور خارجه آمریکا و از فارسی صحبت کردنش خیلی لذّت بردم. در این بین نکته ای برایم ثابت شد که دقیقا مشابه فارسی صحبت کردن خارجی ها در فیلم های خودمان بود که دوبلورها همیشه اجرا می کردند. دقیقا همان بود.اگر وسط برنامه رسیده بودم و می دیدم فکر می کردم آن گفت و گو دوبله شده است. همیشه فکر می کردم که این لحن و تلفّظ خیلی اغراق آمیز است اما فهمیدم که چقدر دوبلورها این موضوع را جالب شناخته بودند و سال ها ارائه کردند.

تماشای فیلم با زیرنویس

 بالاخره یک وقت هایی مجبور بودم  فیلم را با زیرنویس ببینم ولی با زیرنویس، تصویر و ری اکشن های بازیگران و اتفاقات پس زمینه را از دست می دهی مخصوصا در یک فیلم خوب که باید جزء به جزء اش را دید. زمانی که حواست به سمت زیرنویس می رود و در اغلب اوقات هم به تندی عوض می شود، فیلم را از دست می دهی و این واقعیتی است. فیلم هایی که به زبان اصلی می بینم و کما بیش می فهمم بخصوص اگر انگلیسی باشد ولی در کل دوست دارم با دوبله ببینم. اگر چه بخشی از نقطه قوّت فیلم های روز به نوع بیان و نحوه ادای دیالوگ توسط بازیگران اختصاص دارد به عکس سینمای ایران! و به تعبییری پنجاه درصد بازیگری در صداست که همه این ها را قبول دارم اما به همان دلیلی که برای ترجمه گفتم این تبدیل زبانی را می پسندم به شرطی که دوبله به همان شکل مطلوبی که می شناسیم اتفاق بیافتد. هر چند فکر می کنم که دوبله این روزها به آن شکل مطلوب کمتر موجود است.  

اصرار بر نقش گویی به جای همه

 اصرار بر ثابت بودن در واقع پسندیده نیست و دوبلاژ سال هاست که با این معضل درگیری دارد. مثلا صدای خسرو خسروشاهی را در دوبله بیشتر فیلم های «آل پاچینو» به جای او شنیده ایم وخیلی هم خوب و حرفه ای این کار را انجام داده ولی برای پاچینو مسنّ چطور آیا صدای خسروشاهی مناسب است؟ از طرفی مخاطب ایرانی هم به صدای او به جای این بازیگر عادت کرده به همین دلیل این موضوع تبدیل به مسئله پیچیده ای شده است؛ یا نمونه دیگر درباره دوبله فیلم های «رابرت دنیرو» است که می شد انتخاب های بهتری صورت بگیرد و اغلب شاهدیم که این اتفاق نیافتاده است. آقای جلیلوند در سال هایی که به کشور برگشته شتاب زده می خواهد دوباره باشد و این دوباره بودن را با تداعی نقش گویی های مشهورش اعلام کرده است یعنی همان نوع لحن و صدایی که در گذشته مثلا به جای پُل نیومن شنیدیم حالا به جای سایر بازیگران امروزی هم می شنویم. لحنی که حتما حالت لاتی دارد و در عین حال قدرت مند و گزنده است. به همین دلیل صدا و لحن جلیلوند برای دوبله بازیگر خاصی چون «کوین اسپیسی» مناسبتی ندارد و نمی تواند تنهایی های شخصیت او را منتقل کند در حالی که ناصر طهماسب برای دوبله اسپیسی بسیار مناسب است. زمانی که نسخه تلویزیونی «رنگو» را دیدم، با خودم گفتم چه دلیلی دارد وقتی که مینو غزنوی به آن خوبی جای شخصیت «لوبیا» در نسخه شبکه خانگی صحبت کرده حالا در این نسخه خانم شکوفنده آمده و گفته است. تردیدی در مهارت شکوفنده نیست و من هم از طرف داران دوبله هایش هستم اما حرص می خوردم و می گفتم که صدای غزنوی به جای لوبیا خوب نشسته بود، جای دیگر هم دوبله  نشده که بگوییم به گوینده اش دسترسی نبوده، پس چرا؟ بعضی وقت ها این چراها مرا خیلی اذیّت می کند. وقتی در نسخه ای که مقبول واقع شده و در جامعه جا اُفتاده و دیده شده است، دوبلور طراز اوّلی هم صحبت کرده و همه چیز جمع شده که کار خوبی باشد اگر قرار است دوبله مجدد کنیم چرا خرابش می کنیم؟ حتی اگر این دوباره کاری با حضور زهره شکوفنده باشد که خیلی خوب هم صحبت کرده بود ولی جای مینو غزنوی را نگرفت. فکر می کنم یک وقت هایی در این کار اتّفاقات نا خوشایندی پیش می آید. روزی در تلویزیون جلال مقامی را دیدم که به تازگی جای «دوک مک لود» در فیلمی صحبت کرده بود. برای نسل ما که مک لود را در سریال «ویرجینیایی» و با صدای عباس نباتی شناخته بود قبول کردنش سخت بود که با صدای دیگری ببینیم، آن جا بود که به مقامی گفتم نباتی در دسترس نبود که نقش گویی کند؟. یا مثلا چند سالی که جلیلوند نبود و ناظریان هم به رحمت خدا رفته بود و اسماعیلی هم که تیپ گویندگی اش با همه این ها فرق دارد، در نتیجه بهرام زند بیشتر نقش های مردان قدرت مند را می گفت. بنده خدا داشت یک تنه این بار را به دوش می کشید. جلیلوند با برگشتش انگار می خواهد امانتش را پس بگیرد و زند از بیشتر تیپ های نقش اول حذف شده است. خُب می شد برخی از نقش ها برای بهرام زند بماند. در زمان نقش اول گویی جلیلوند، ناظریان و اسماعیلی در آن دوران، بهرام زند نقش مکمل می گفت. شاید تجربه اش را نداشت اما الان چطور؟ بالاخره زند با جنس صدا و توانایی هایی که دارد به جایی رسیده که می تواند نقش اول بگوید. چه اصراری است که جلیلوند بیاید و همه را از او پس بگیرد مثل «رابرت دنیرو»،«مل گیبسون»،«بروس ویلیس» و خیلی های دیگر. از صدای جلیلوند هنوز هم لذّت می برم اما قراراست که بهترین کار ارائه شود. یا اگر ناظریان هنوز در بین ما بود آیا زند هنوز باید نقش مکمل می گفت؟ به نظرم این انحصار طلبی است. به یاد می آورم قبل از انقلاب در دوبله موسوم به فیلم فارسی، نقش های اول بین  این دو سه نفر تقسیم می شد مگر این که تیپ خاصی در میان بود که مثلا خسروشاهی یا طهماسب بیایند و بگویند. در میان جوان گوها هم منوچهر والی زاده یا سعید مظفّری نقش می گفتند. به محض این که بازیگری مثل «کلینت ایستوود» مشهور می شد ناظریان و جلیلوند هم رقابتشان برای نقش گویی به جای او شروع می شد. واقعا چه دلیلی دارد وقتی صدای مظفّری به ایستوود جوان و میان سال می خورد افراد دیگری هم بیایند و بگویند. نمی دانم چه اصراری است. الان با برگشت جلیلوند انگار دوباره همان اتفاقات رُخ داده در حالی که نسل بازیگران و نوع بازی آنان تغییر کرده و تیپ فیلم ها هم عوض شده است. وقتی جلیلوند جای «پُل نیومن» در «بیلیارد باز» صحبت می کرد حتی تصور شنیدن صدایی جز او برای نیومن غیر قابل تصوّر بود. اوج کاری که اکنون تکرارش تبدیل به امری محال شده است.

یادی از دیگر صداهای ماندگار

 این که دوبله فارسی را به نام چند نفر محدود کنیم، جفایی است که در حقّ کلیّت دوبلاژ کرده ایم و باید از توانایی های دیگر دوبلورها هم یادی کنیم. برای نمونه پرویز ربیعی در بعضی از نقش ها بی نظیراست و در اجرای دوبله نقش های مکمّل چیزی کمتر از نقش اوّل گوها ندارد و این نکته درباره سایرین هم صدق می کند. شهروز ملک آرایی به خصوص در دوبله انیمیشن بسیار قوی است، اصغر افضلی در دوبله فیلم های کمدی فوق العاده است مثلا چه کسی می تواند جای نقش گویی او را به جای وودی آلن در فیلم «پول رو بردار رو فرار کن» بگیرد؟. زنده یاد حسن عباسی هم در کمدی گویی معرکه بود، تیپ خاص صدای زنده یاد عطاء الله کاملی فراموش ناشدنی است. شخصیت «هملت» با صدای زنده یاد کاووس دوستدار برای ما ماندگار شد. ابعاد روشنفکری و حُزن عمیقی که در صدای دوستدار موجود بود در تناسب با این شخصیت قرار گرفت. صدای محمد علی دیباج به جای قاضی های فیلم ها و به خصوص شخصیت نجاشی در دوبله فیلم «محمّد رسول الله (ص)» خاطره انگیز است. صحبت از دوبله به یاد ماندنی این فیلم شد باید یادی هم از نصرالله مدقالچی کنم که یکی از تأثیرگذارترین نقش گویی هایش را به جای «ابوسفیان» در دوبله آن فیلم داشت؛ هر چند بوده که چند باری از دستش خیلی عصبانی شدم البته نه از خودش از صحبت کردنش در چند فیلم به جای «چارلز برانسون»!. معتقدم سند نقش گویی برای برانسون تنها به نام ایرج ناظریان خورده است. از دیگر صداهای خاص می توانم به هوشنگ لطیف پور و زنده یاد خسرو شایگان اشاره کنم همچنین به زنده یاد مهدی آژیر که در دوبله انیمیشن خیلی توانا بود و گوینده توانایی چون تورج نصر هم نتوانست جای خالی او را پُر کند. زنده یاد حسین رحمانی که در دوبله فیلم «آفتاب سُرخ» به جای «توشیرو میفونه» تیپ طنز خاص خودش را داشت. زنده یاد فهیمه راستکار جای «نصرت پرتوی» در «گوزنها»، مستند گویی های غلامعلی افشاریه و نقش گویی اش به جای «زورو»، حضور ناصر ممدوح در مستند های علمی که هرگاه صدایش را می شنوم به یاد دوران کودکی و سریال «دود اسلحه» می اُفتم. ناصر احمدی برای بعضی از نقش ها جایگزینی ندارد. صادق ماهرو در نقش های جدّی و کمدی به یک اندازه موفق بود حتی در انیمیشن با نقش گویی هایش به جای بالو خرسه در «کتاب جنگل» و داروغه ناتینگهام در «رابین هود». فکر می کنم تأثیری که نسل ما از ستاره های بزرگ سینمای جهان گرفت بیش از آن که از بازی و تیپ شان باشد، بیشتر از دوبله هایشان بوده است. برای نمونه بازیگر دوران ها یعنی مارلون براندو برای ما با صدای جلیلوند تأثیرگذار شده و به یادگار مانده است. وقتی با آن لحن تو دماغی در دوبله «زنده باد زاپاتا» در برابر این پرسش که اسمت چیه؟ می گفت: «املیانو زاپاتا»، هنوز هم زنگ صدای آن جمله در گوشم می پیچد.

درباره نسل جدید دوبلورها

 متأسفانه نسل جدید را زیاد نمی شناسم اما با کار تعدادی از آنان آشنا هستم. در دهه های اخیر صدایی که برایم جذاب بوده و خوب کار کرده، کیکاوس یاکیده است. صدایی که خوب و شفاف است و علاوه بر اجرای خوب شعور هم در صدایش دارد. افشین زینوری هم یکی دیگر از خوب هاست. کار شروین قطعه ای را دوست دارم. فریبا رمضان پور صدای شیک و خیلی جذّابی دارد. همّت مومی وند که در این سال ها پُر کار شده تیپ گویی های اش در دوبله انیمیشن یک تنه جواب می دهد. از بچّه های جوان تر باید به حامد عزیزی اشاره کنم که در کارش موفق است مخصوصا تیپ گویی اش به جای «پاندای کونگ فو کار» را دوست دارم. به نظرم می خواهد جوری کارهای صادق ماهرو را یاد آوری کند. اشکان صادقی از بچّه های با استعداد این نسل است و تیپ هم خیلی خوب می سازد.

لذّت تماشای چند باره دوبله برخی از آثار

 هنوز هم از تماشای «سیندرلا» لذّت می برم به خاطر نقش گویی های ایرج ناظریان به جای خان حاکم،شهروز مُلک آرایی (وزیر)، زهره شکوفنده (سیندرلا) و به خصوص سیمین سرکوب به جای مادر ناتنی سیندرلا با آن صدای بسیار زیبا که نقش های زنان منفی و مقتدر را عالی می گفت و نمونه دیگرش نقش گویی به جای «کتی جورادو» در دوبله «ماجرای نیمروز» است.قطعا از دوبله «مردی برای تمام فصول» همچنان لذّت می برم به خاطر نقش گویی بی نظیر منوچهر اسماعیلی به جای پُل اسکافیلد ( سر تامس مور). دو تا فیلم هم کنار این فیلم به دلیل ویژگی های خاص و مشترک شخصیت هایشان با نوع نقش گویی اسماعیلی می گذارم که یکی «کرامول» با بازی ریچارد هریس و دیگری «دانتون» با بازی ژرارد دوپاردیو است. هر سه شخصیت های تاریخی و معترض اند و هر سه دادگاه دارند. صحنه ای در دانتون هست که هیچ گاه فراموش نمی کنم، جایی که دانتون در دادگاه فریاد می زند و صدایش گرفته و اسماعیلی اُستادانه این لحظه را اجرا می کند. دانتون برای مردم و هیأت منصفه صحبت می کند و بر می گردد مقابل دوربین حرف هایش را می زند انگار برای من مخاطب فیلم صحبت می کند. برای اولین بار که این فیلم را در سینما آزادی دیدم، به یاد می آورم که در آن لحظه همه در سالن خشکمان زده بود و با تمام وجود احساس کردیم که دانتون دارد با ما حرف می زند و بسیار تأثیرگذار بود.

مدیون به دوبله

 نسل ما مدیون به دوبله است حتی بعضی وقت ها احساس می کنم در صحبت کردنم مدیون دوبله ام و این نکته را در خیلی ها دیده ام. بعضی از تکّه کلام ها که گاهی به زبان می آوریم یادگاری از دوبله فیلمی است که شنیده ایم یا واکنش های کلامی که در زندگی نشان می دهیم از دوبله فیلم هایی بوده که اثرش در ما نشسته است. چه بدانیم و چه ندانیم و چه دوست داشته باشیم و چه دوست نداشته باشیم، شاید در آینده دوبله این موقعیت را نداشته باشد شاید به جایی برسد که کلاً تعطیل شود البته امیدوارم در آینده ای دور اما این ها به این معنی است که دوبله در این چند دهه جایگاهش تثبیت شده است. فرا تر از تعصب و علاقه شخصی به این موضوع اعتقاد دارم و مُدام به آن فکر می کنم که دوبله توانسته فرهنگ بسازد، توانسته جهان را به فرهنگ ما از طریق سینما بیاورد، بخشی از تأثیرپذیری سینمای ما از سینمای جهان به واسطه دوبله بوده و چقدر بازی بازیگران ما از طریق دوبله دیده شده است. برای همین به دوبله احترام می گذارم.

علاقه مند به شنیدن شعر و متون ادبی با صدای دوبلورها

 معتقدم که شاعران معاصر خودشان شعرشان را بخوانند به خصوص اگر آن شاعر معاصر، احمد شاملو باشد. کار شاملو را با هیچ دوبله ای عوض نمی کنم ولی بعضی از متون فاخر، مطنطن و با شکوه را دوست دارم که نصرالله مدقالچی بخواند به شرط درست و خوب خواندن و رعایت حسّ در آن لحظه. بخشی از متون عرفانی را با صدای ناصر طهماسب خیلی دوست دارم بشنوم و در کنار او پرویز بهرام. متن ترانه ها را با صدای جلیلوند دوست دارم بشنوم ولی هر کلامی یا هر متنی شامل شعر، داستان، مقاله حتی سلام علیک عادی را دوست دارم با صدای منوچهر اسماعیلی بشنوم به خاطر تمام تداعی هایی که برایم دارد به خاطر این که اصلا صدای برجسته ای ندارد و خیلی ملموس است. همیشه گفتم که جلیلوند صدایش معلوم است وقتی که تیپی را با صدایش بازی می کند برایم جذاب است ولی ملموس نیست گویی که برای از ما بهترونه! ؛ اما وقتی اسماعیلی صحبت می کند فکر می کنم که یکی از مردم را دارم می بینم و صدایش را می شنوم برای همین تأثیر شخصیتی داستانی را می گذارد نه یک ستاره را در حالی که جلیلوند آن قدر صدایش شفاف است که تو همیشه یادت نمی رود او یک ستاره است.    

نیروان غنی پور  

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن

تحلیل آمار سایت و وبلاگ