فرجامِ تلخِ فریماه
© نویسنده: اکتای بخشایش - چهارشنبه, 18 مرداد 1402
IMAGE

                                                                                                                                        فرجامِ تلخِ فریماه

 

* پردۀ اول :

۱۸ اردیبهشت ۱۳۳۱ در تهران دختری برای ستاره شدن متولد شد. فریماه فرجامی دختری زیبا، شاداب و سرحال در سال ۱۳۵۶ از دانشکدۀ هنرهای دراماتیک به مدیریت دکتر فروغ، لیسانس ادبیات دراماتیک و       نویسندگی تئاتر گرفت. در ۱۰ شهریور ۱۳۵۳ زمانی که در دانشکدۀ هنرهای دراماتیک تحصیل می‌کرد، جزو دانشجویان شرکت کنندۀ این دانشکده در مراسم افتتاحیۀ هفتمین دورۀ بازی‌های آسیایی تهران در استادیوم یکصد هزار نفری آریامهر (آزادی فعلی) بود. او تصمیم داشت لیسانس را که گرفت، درسش را ادامه بدهد و به...

دیدنی های جلال دوبلۀ ایران
© نویسنده: حسن پرخیده - چهارشنبه, 18 آبان 1401
IMAGE

                                                                                  دیدنی های جلال دوبلۀ ایران

به نام یگانه هنرمند بی همتا خداوند بخشنده مهربان

تقدیم به روح بزرگ جلال دوبله ایران، استاد جلال مقامی

معمولاً پاییز را فصل هزار رنگ می نامند و بنا به اقتضای طبیعت، برگ ریزان درختان امری مرسوم است. عدّه کثیری، پاییز را فصل عشق و عاشقی می دانند و برخی معتقدند فصل غم، فراق و غروب غم انگیز زندگی آدمی است. یک بار دیگر تقویم هنر ایران زمین، کوچ ابدی یک صدای ماندگار، شیک، بی نظیر و بسیار خاطره انگیز را ثبت و ضبط نمود، استاد جلال مقامی.

مردی با صدایی آرام و دلنشین که با تبحّر و تسلّط می توانست در چهره هر بازیگری نفوذ کند و متعاقباً کلام او را ایرانیزه ادا کند.

وقتی که دکتر گالیور درصدد بازگشت به خانه بود، آن جادوگر به ظاهر لُرد، با کلامی گوارا و فریبنده او را اسیر کرد، تعجّبی نداشت، هر کس دیگری بود گرفتار افسون آوای تو می شد. وقتی که همگان از ویرجینیا وولف می ترسیدند، تنها تو نترسیدی، مثل همان روز لبریز از دلهره در جاده های موهاوه که تن به تن با راننده کامیون دوئل کردی و سربلند از میدان خارج شدی و چقدر دلنشین و‌ زیبا برایمان از عاشقانه های دکتر ژیواگو گفتی. هیچکس جز تو نمی دانست که  جانی انگلیش پخمه ای بیش نیست، با سگ های پیر و راننده تاکسی مسابقه موش ها حسابی از خنده روده بر شدیم.

در رثای عندلیب دوبلاژ ایران
© نویسنده: حسن پرخیده - دوشنبه, 07 شهریور 1401
IMAGE

                                                                                          در رثای عندلیب دوبلاژ ایران

 

                                                                       به نام نقش بند صفحۀ خاک           عذار افروز مه رویان افلاک

 یکی دیگر از روزهای تلخ و غم انگیز تقویم رقم خورد. زمانی که سینما و تلویزیون یک بزرگمرد را از دست داد، که خود هزار حنجره بود، هزار شخصیت، هزار داستان و هزار دستان.

 آری استاد اساتید، عالی جناب منوچهر اسماعیلی در سی و یکمین صفحه شامگاه مرداد از کتاب یک هزار و چهارصد و یک خورشیدی از عالم خاک به افلاک پر کشید.

  او از نخستین مردانی بود که در معیّت پدر دوبلاژ ایران از دروازه های پاریس عبور کرد. ‌او شاه لیر بود. او تیرانداز تپانچه طلایی وارلاک بود. او باراباس بود. او اسیر و در سیاه چاله ها زندانی بود. آنقدر تلاش کرد، پارو زد، مسابقه داد تا باز هم ثابت شود کسی نیست جز جودا بن هور. داستان بن هور منتهی شد به ظهور مسیحا.

 در آغاز هیچ نبود. کلمه بود. آن کلمه خدا بود. او کلام روح اللّه، عیسی ابن مریم بود. سده ها گذشت و جنگاور سپاه محمّد مصطفی در برابر کفّار و مشرکین مکّه شد. او این بار کلام حمزه و یاور رسول اللّه بود.

...

حسین عرفانی و ارثیۀ فامیلی
© نویسنده: حسن پرخیده - چهارشنبه, 26 مرداد 1401
IMAGE

                                                                            حسین عرفانی و ارثیه فامیلی                   

                                                                               به نام خداوند هنر و زیبایی

در اثنای سال های پایانی دهۀ 60  و ابتدای دهۀ 70 شمسی، موجی از فیلم های سینمای آلمان با درون مایه کمدی در ایران رایج شد. فیلم هایی که بسیار عامه پسند و زیبا بود و با گذران اوقات فراغت در کنار کانون گرم خانواده همراه می شد. زمانی که فیلم ها به صورت نوار ویدئویی (وی اچ اس) رونق و در اختیار مردم قرار داشت. فیلم هایی با جلدهای مقوّایی که بعدها به قاب پلاستیک و محفظه نگهداری مجهّز گردید که برای تهیّه آن ها معمولاً می بایست از طریق کرایه کردن اقدام لازم به عمل می آمد. طریق معمول هم به ودیعه گذاردن شناسنامه به انضمام وجه نقد، به عنوان هزینۀ اجاره نزد ویدئو کلوپ ها بود. انصافاً اگر کیفیت تصاویر فیلم ها در حد مطلوبی نبود، دوبلۀ آثار در وضعیت بسیار خوبی بود. در آن زمان فیلم های ترنس هیل و باد اسپنسر، چیچو و فرانکو، آلن دلون ، لی وان کلیف، فیلم های محصول شرق اروپا...

دربارۀ فرشته
© نویسنده: محمدرضا کلانتر - شنبه, 14 خرداد 1401
IMAGE

                                                                                                     دربارۀ فرشته

                                                                                به مناسبت سالروز تولد تاج الملوک سپاهی

تاج الملوک (فرشته) سپاهی با نام کامل تاج الملوک سپاهی راد در 14 خرداد سال 1336 خورشیدی در شهر تهران به دنیا آمد. دوران کودکی و نوجوانی را در این شهر گذراند. حدود سال 1352 به دلیل انتقال همسرش که در امور مهندسی فرستنده های رادیویی کار می کرد، به شهر مهاباد رفت. سال 1355 در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت معلم ارومیه پذیرفته شد و تا زمان تعطیلی دانشگاه ها ادامه تحصیل داد.

 پس از امتحان صدا و تصویر و مصاحبه، در سال 1354 کارمند صدا و سیمای مرکز مهاباد شد. تا سال 1356 ، تهیه کننده، نویسنده، گویندۀ اعلام برنامه و مجری برنامه های مخصوص کودکان بود. گویندۀ برنامه های سالگردهای مختلف از جمله روز پدر و برنامه ترانه های درخواستی نیز بود. در سال 1359 به دلیل جنگ ایران و عراق به تهران بازگشت. تا سال 1361 در مرخصی بود و سپس در گروه کودک شبکه یک سیما مشغول شد. پس از فراخوان جذب دوبلور و...

بانوی معجزه گر زنده می ماند
© نویسنده: اکتای بخشایش - جمعه, 09 ارديبهشت 1401
IMAGE

بانوی معجزه­ گر زنده می­ ماند

به یاد بانو رفعت هاشم­ پور و سال­ های حضورش در عرصۀ دوبله به فارسی

دیگر نه اول بهار را می ­بیند و نه آخر پاییز را و نه روزهای خفۀ غمگین مانند امروز را... آیا روشنایی چشم او و آهنگ صدایش بکلی خاموش شد؟! (داستان گرداب اثر صادق هدایت)

 

همه چیز از صبح روز جمعه ششم اسفند 1400 شروع شد. یکی از همان جمعه­ های مطبوعی که نمی­دانی چرا اضطراب مبهمی هم دارد. اینستاگرام را نگاه می­ کنی و پست جلال مقامی که تصویری­ ست سیاه و سفید از بانویی سالخورده با موهای سپید که نگاهش را به نقطه­ ای نامعلوم دوخته و نوشتۀ زیر عکس: «عزیزان سلام. بازگشت همه بسوی اوست. امروز همسرم بانو رعفت هاشم ­پور به رحمت خدا رفتند.»... یک­ باره ویران می­ شوی، خبر رفتن کسی­ ست که نقش‌گویی مهم بسیاری از فیلم‌ها را برعهده داشته است. خبر رفتن صدایی آشنا که از جنس سینما بود. دلتنگ می­ شوی و کوهی از خاطرات خوب و شیرین سال­های دور که از تنها صدای بی­ همتایش داری، بر سرت آوار می­ شوند: «بر باد رفته»، «می­ خواهم زنده بمانم»، «معجزه­ گر»، «دیوانه از قفس پرید»، «جن­ گیر»، «بانی و کلاید»، «بن هور»، «سامسون و دلیله»، «داشتن و نداشتن»، «برف­ های کلیمانجارو»، «آرزوهای بزرگ»، «محمد رسول­ الله»، «ارتش سری»، «قصه ­های جزیره»، «بازمانده» و بی­شمار آثار دیگر که هرکدام با دوبله و با صدای او برایمان جاودانه شده­ اند. شاید بیش از...

کوهی که پشت همه‌ به آن بود
© نویسنده: نگین کیان فر - جمعه, 13 اسفند 1400
IMAGE

                                                                      کوهی که پشت همه‌ به آن بود                

نمی دانم اولین باری که خانم رفعت را دیدم در جام‌جم بود یا شبکه دو. اما مطمئنم اولین باری که با او حرف زدم یا بهتر است بگویم او با من حرف زد، شبکه دو بود. اوایل ورودم به دوبله بود. یکی از همان روزهای بسیاری که با خانم ژاله یا خسرو شایگان در شبکه دو کار می‌کردم و به گوشه‌های ساختمان سرک می‌کشیدم، گذرم به باریکه‌ای جداشده از راهروی ما‌بین نیم طبقه ورودی فراخ ساختمان و استودیوهای دوبلاژ افتاد. در میانه باریکه، پستوی ناپیدایی بود که بعداً متوجه شدم اسمش اتاق سینک است، جایی که مدیران دوبلاژ متن ترجمه فیلم‌ها را همزمان با فیلم تطابق می دادند و دیالوگ‌ها را هم‌اندازه و هماهنگ با حرکت لب و دهان و میمیک بازیگر بازنویسی می‌کردند. اتاق سینک شبکه دو در تیررس نبود. دخمه تاریکی در بن بست پرتی بود که رفت‌و‌آمد گاه و بی‌گاه رفقای شوخ‌ و‌ شنگ و لذت گپ و گفت‌‌ها و سیگارهای پی‌ در ‌پی بلندای روز را برای پیشکسوتان دلسرد و خسته می‌شکست. اگر گذار کسی به آن جا می‌افتاد، می‌توانست از لای در نیمه باز مثلاً آقای کاملی یا مانی را ببیند که با عینک قطورش به مانیتور کوچک مقابل زل زده، کاغذ‌هایش روی میز پراکنده و دود سیگارش به شکل توده ابری سفید، زیر نور چراغ رومیزی...

دربارۀ آذر
© نویسنده: محمدرضا کلانتر - پنج شنبه, 25 آذر 1400
IMAGE

                                                                                                      دربارۀ آذر

                                                                                       به مناسبت سالروز تولد آذر خادم

 سال 1363 فراخوانی برای جذب دوبلور داده شد. بعد از اولین امتحان، کلاس ها با حدود 150 نفر شروع شد. بعد از برگزاری کلاس ها و تجربۀ عملی در استودیوها 20 الی 30 نفر باقیماندند. جهان خادم المله که او را با نام آذر خادم می شناختند یکی از این افراد بود. او دوبله را کم و بیش تا اواسط دهۀ 70 خورشیدی ادامه داد. گویندگی در سریال «سال های دور از خانه» با مدیریت ژاله علو در نقش پسر کایو، «بچه های کوه آتش فشان» با مدیریت مهدی علی محمدی در نقش امیلی، «نیکو» با مدیریت مهدی علی محمدی در نقش یکی از بچه مورچه ها، «جزیرۀ گریز» با مدیریت عباس نباتی به جای یکی از نقش های اصلی، «سفرهای کمون» با مدیریت غلامعلی افشاریه در نقش های مهمان و «شهر در دست بچه ها» به جای شبنم ادبی از جمله فعالیت های وی در زمینۀ دوبله بود. خادم المله که در سال 1366 در جشنوارۀ وحدت جایزۀ بهترین فیلم کوتاه را برای «گردش» دریافت کرده بود، با توجه به تحصیلاتش که...

هارمونی دروغ
© نویسنده: نیروان غنی پور - جمعه, 05 آذر 1400
IMAGE

                                                                                     دربارۀ دوبلۀ سریال «چرنوبیل»

                                                                                                   هارمونی دروغ

 جوانانی که در اواخر دهۀ هفتاد شمسی پا به حرفۀ دوبلاژ گذاشته و به تعبیری نسل پنجم گویندگان فیلم را تشکیل دادند در نقطه ای اشتراک داشتند که آن دانش آموختگی بیشترشان در رشته های هنری و نمایشی به شکل آکادمیک بود. نسلی پویایی که در مواجهه با آثار، آموخته ها را به کار بستند و خیلی زود به ثبات در این عرصه رسیدند. رضا آفتابی (زادۀ 1355 در بندر انزلی) یکی از اعضای آن گروه است. او با استعداد و کوششی که از خود نشان داد توانست مورد اعتماد مدیران دوبلاژ شود و آنان نیز دوبله نقش های مهمی به او سپردند. برای نمونه پُل جیاماتی در «مرد سیندرلایی»، جان تورتورو در «پنجرۀ مخفی»، آمائوری نِلاسکو در نقش فرناندو سوکرِه در سریال «فرار از زندان» و... . این مسیر رو به رشد برای آفتابی طی می شود تا این که برای دوبلۀ سریال «شرلوک» و نقش گویی به جای بندیکت کامبربچ در نقش شرلوک هولمز انتخاب شده و محلی برای بروز توانایی هایش در نقش اول گویی می شود. در تناسب صدا با چهره و...

شاهزادۀ راست قامت و ستارۀ درخشان
© نویسنده: مدیر سایت - دوشنبه, 03 آذر 1399
IMAGE

                                                              شاهزادۀ راست قامت و ستارۀ درخشان

                                               (یادداشت های نگین کیان فر و شوکت حجت دربارۀ چنگیز جلیلوند)

 

بهت زده ام، ترس خورده و غمگین. خیلی سخت است نوشتن درباره فقدان کسی که همیشه حضور داشت حتی وقتی که غایب بود. شاهزاده ای راست قامت و آراسته که تا آخرین روز سروری کرد و بالید و قدر دید. شور و انرژی جوانی، ستایشگران بسیار و آبرو و منزلت سالمندی، همه را توامان داشت. نبودنش باور نمی شود، نه برای دوست داران بی شمارش، نه برای هم دوران و هم پیمانانی که با هم دویدند و نه برای هیچ یک از ما. خیلی غمگینم ولی رضایت کوچکی هم در دلم خانه دارد.  پیری و زوالش را ندیدیم و ندیدم و این آرامم می کند. چیزی که از او در یادم می ماند، فرسودگی ناگزیر زندگی و پیروزی مرگ نیست.  کمال گرایی است که خوار نشد، زنگ صدای مغروری است که خش برنداشت، پشتی که خمیده نشد و لبخندی که تا آخرین دم فروخورده نشد.  در یادها همان سلطانی می ماند که می خواست باشد.

نگین کیان فر                      Negin.Kianfar@

 

 بعضی آدما بلدن چطوری...

و چنین گفت انور...
© نویسنده: نیروان غنی پور - چهارشنبه, 04 تیر 1399
IMAGE

 

                                        نگاهی به سبک گفتاری و نوشتاری ماندگار منوچهر انور در آثار سینمایی

                                                                                                و چنین گفت انور...

  در چند 100 متری خانۀ پدری در حصارک کرج، مجموعه ای تحقیقاتی قرار دارد که از همان دوران کودکی چشمم را گرفت و ذهنم را به تکاپو انداخت. شبیه قلعه ها در داستان های برادران گریم بود. مجموعه ای عظیم با درختان پُرشمار و بلندبالای چنار، ردیف آهنین نرده ها، سردری بزرگ با عنوانی طولانی و ورودی وسیع برای عبور و مرور ماشین های سبک و سنگین که آن را در این نقطۀ شهر از سایر اماکن متمایز می کرد. از همان زمان به مؤسسه معروف بود. عنوانی که هم تلفظش برایم سخت بود و هم معنایش ولی کنجکاوم می کرد که در این مرکز چه کاری انجام می شود و در کل برای چی اینجاست؟ در دوران تحصیل بود که فهمیدم عنوان کاملش «مؤسسۀ تحقیقات واکسن و سرم سازی رازی» است و در حال تولید چه چیزی هستند. با این که یکی دوباری از طرف مدرسه برای بازدید به مؤسسه رفتم اما عطشم را برای شناخت گوشه گوشه و زوایای پنهانش سیراب نمی کرد تا این که در رشتۀ دام پزشکی قبول شدم و این دورخیزی بود برای ورود به مؤسسه به شکل رسمی و حتی دورنمای استخدام و ارضای حس کنجکاوی دوران کودکی. از...

صدای پر طنین یک مرد
© نویسنده: شهروز کرم زاده - شنبه, 21 دی 1398
IMAGE

                                                                                        صدای پر طنین یک مرد

به مناسبت بیست و ششمین سالگرد درگذشت حسین رحمانی

 

 زنده‌یاد حسین رحمانی با نام کامل حسین رحمانی لشگری ۲۰ آذر ۱۳۲۶ در اهواز متولد شد و فعالیت هنری خود را با بازی در تئاتر با ناصر محمدی و زنده‌یاد هادی اسلامی در نمایش «روسری قرمز» آغاز کرد. وی فعالیت در دوبله را در  ۲۰ سالگی و از سال ۱۳۴۶ در استودیو شهاب زیر نظر زنده‌یادان منصور متین، عطاءالله کاملی و محمدعلی زرندی شروع کرد و تا سال ۱۳۶۰ ادامه داد.

وی از سال ۱۳۴۷ مشغول به بازی در تئاترها و سریال‌های تلویزیونی شد. از سریال‌هایی که آن زمان ایفای نقش کرد میتوان از «تلخ و شیرین» و «همه از یک خانواده‌ایم» نام برد. از هنرپیشه‌های مطرح مجموعه «تلخ و شیرین» ساخته‌ منصور پورمحمد می توان از زنده‌یاد حمیده خیرآبادی، زنده‌یاد نعمت‌الله گرجی، گیتی ساعتچی، ثریا قاسمی و زنده‌یاد حسین عرفانی نام برد.

زنده‌یاد حسین رحمانی گویندگی در نقش‌های مختلف کمدی تا جدی را برعهده داشته است. گویندگی در فیلم‌های...

عاشق و طاهر و خندان
© نویسنده: حسین سرآبادانی - شنبه, 02 آذر 1398
IMAGE

                                                                                     عاشق و طاهر و خندان

 مهربون بودی و زود جوش. عاشق بودی وپرخروش. چقدر مشتاق بودی به زندگی و چه روزافزون بود این اشتیاق و چه نامرد است این روزگار. چه حسوده این دنیا به دلخوشیهای کوچیکِ ما آدم ها. چه خوب می خوندی شعر حافظ و سعدی و مولانا و چه راحت قرآن ز بَر می خواندی وچه حسادت زا فهم می کردی لایه های پنهان جستجوهایت را. چه طاهر بود وطاهری عشقت و چه بی پروا راه رفته ات را سرزنش می کردی وراه جدیدت را پالایش شده می پنداشتی و چه شجاعانه کلمه اشتباه کردم را به زبان‌ آوردی و چه عاقلانه پیگیرِ معنا بودی وچه پرانرژی در خدمت خلقِ دوبلاژ و چه پیگیرانه در پی رزقِ این انجمن معصوم  و سربه زیر.

عاشق پیشه ازلی و ابدی
© نویسنده: نگین کیان فر - شنبه, 16 شهریور 1398
IMAGE

                                                                                   عاشق پیشه ازلی و ابدی

  اواسط دهه شصت که آموزش حرفه دوبلاژ را در جام جم شروع کرده بودم، استاد مهدی علی محمدی از معدود کسانی بود که به پیشواز نسل جدید آمد، با مهربانی و سعه صدر راه باریکی از میان تنگ نظران باز کرد و من تازه وارد را در جمع حرفه ای خود راه داد.  او با همه فرق داشت، حتی مثل دیگران حرف نمی زد. وقتی صبح بخیر می گفت انگار اشعار عاشقانه دکلمه می کرد. در دورانی که بی ریختی و چرک آلودی مد روز بود، او آراسته بود، پیراهن چسبان ابریشمی با طرح های وازارلی می پوشید، دستمال گردن خوشرنگی می بست، کفش های واکس خورده اش برق میزد، چوب سیگار بلندی بر لب داشت و بوی تند ادوکلن قدیمی اش در راهرو می پیچید. ظاهرفریبی و بی نزاکتی متداول و باب روز را با گردن بالا، سینه ستبر و پوزخند معروفش از سر می گذرانید. اساسآ با اتیکت بود. در اتاق را برای خانم ها باز می کرد، بعد ازخانم ها وارد می شد و صندلی را برایشان جلو می کشید. از سر مهر همه را جانم، عزیزم و زیبا صدا میزد.  در پی هیچ جلوه گری و خودنمایی ای نبود، که خیلی پیشتر، ازین مرزها گذرکرده بود. اگر در فیلم یا عکسی هم حضور می یافت به درخواست و اصرار دیگران بود.  صدای نافذ و سحرانگیزش تقریبا به هیچ هنرپیشه ای نمی خورد، رویش نمی نشست و از فیلم ها بیرون میزد. نا وارد ها این را به...

پیرمرد صدایِ ما بود
© نویسنده: نیروان غنی پور - پنج شنبه, 31 مرداد 1398
IMAGE

                                                        با یادی از زنده یاد پرویز بهرام (1398-1312) صدای ماندگار دوبلاژ ایران

                                                                                        پیرمرد صدایِ ما بود

 نخستین بار در استودیوی دوبلاژ تلویزیون دیدم اش. در روزی زمستانی دوشنبه دوم بهمن ماه 1385. چند ماهی از ورودم به مطبوعات و نوشتن مطالب سینمایی با تمرکز بر دوبلۀ فارسی می گذشت و اشتیاق دیدار و گپ و گفت با چهره های شاخص دوبلاژ مرا به سمت روزنامه جام جم کشاند با این هدف که بتوانم با خیال راحت و بی گیر و گرفت به واحد دوبلاژ تلویزیون رفته و گفت و گوها را ضبط کنم اما این موضوع در واقعیت رنگ باخت چرا که برای تلویزیون فرقی نداشت که خبرنگار روزنامه خودشان باشی یا هر نشریۀ دیگر؛ بساط ایست بازرسی و آفیش کردن به راه بود. در این میان فهمیدم در تلویزیون نه تنها ناظر پخش و ناظر کیفی و از این قبیل ناظران وجود دارد بلکه ناظر مصاحبه هم هست و به هنگام گفت و گو در کنارتان می نشیند و دستگاه ضبطش نیز روشن است بنابراین از ادامه گفت و گوها با دوبلورها در تلویزیون منصرف شده و قرارها را به جایی خارج از آن جا منتقل کردم. اما چرا...


تحلیل آمار سایت و وبلاگ