صدایی بی رمز و راز

نوشته شده توسط نیروان غنی پور در تاریخ .

                                                        صدایی بی رمز و راز

                                          (درباره عملکرد این روزهای ناصر طهماسب)

 جشنواره امسال با همۀ رویدادها و حواشی ریز و دُرُشتی که داشت اتفاق خاصی را برایم رقم زد. در برخورد چندباره با بعضی از رفقا و همکاران منتقد و نویسنده که همگی در گفت و گوهای شان روی موضوع مشترکی اتفاق نظر داشتند و آن هم عملکرد تعجب آور این روزهای ناصر طهماسب بود. همگی شاکی و ناراحت ، یکی از مخدوش شدن همه خاطراتش با صدای استاد می گفت و دیگری با حرارت می گفت که اگر استاد مشکل مالی داره، شماره کارت یا حسابی را اعلام کند تا مبلغی را بپردازیم و این طور هر روز از دوبله ها و برنامه ها و مستندها و تبلیغ گویی های ایشان حرص نخوریم!. آن ها با توجه به سابقه دوستی من و طهماسب (که منجر به چاپ کتابم با عنوان «صدایی در تاریکی: ناصر طهماسب و پنجاه سال حضور در دوبلاژ» و انتشار چندین یادداشت و گفت وگو در مطبوعات و حضور در چند برنامه رادیویی و تلویزیونی در دهه اخیر شد) این درد دل ها و نکته ها را گفتند غافل از این که بیش از 2 سال است که ملاقاتی با طهماسب نداشته ام و در یک سال اخیر هم پاسخی به تماس ها و پیام هایم نداده است. موضوعی که علتش هنوز هم برایم نامعلوم بوده و پاسخی برایش نیافته ام. البته با دوستانم همدل و همدرد بودم چرا که مدتی است این حس را به شخصه داشته ام و مدام با خودم کلنجار می رفتم که چه وقتی به بررسی اش بپردازم تا این که این موقعیت در روزهای بعد از جشنواره فراهم شد. برای دوستداران ناصر طهماسب وی همیشه یک معمّا بوده چه از نظر جنس صدا و نوع نقش گویی های پُر رمز و رازش و چه شخصیت آرام و تودار و خاصّش. به همین دلیل وقتی نقشی را با صدای او می دیدیم و می شنیدیم گویی اتفاق ویژه ای رُخ داده بود. ضیافتی با صدایش برپا می شد. انگار ما را صاحب ذوق و سلیقه کرده بود و کیفیتی مثال زدنی به دوبله بازیگران مهم سینمای جهان می داد. خیال مان آسوده بود که با حضورش در دوبله فیلمی، آن دوبله از کیفیت و اهمیت برخوردار می شد. با سلیقه و شناختی که از ادبیات و سینمای جهان داشت، تن به دوبله هر فیلمی نمی داد و انتخاب می کرد. از این جهت کم کار بود اما تک خال های شایسته ارائه می داد. اهل گفت و گو و عکس مطبوعاتی و حضور در فلان برنامه های رادیویی و تلویزیونی هم نبود و به قول خودش چون اذیت می شد همواره از دیده شدن فرار می کرد. تا این که در میانه های دهه 80 در سریال «مرگ تدریجی یک رؤیا» ساختۀ فریدون جیرانی جلوی دوربین رفت و بازی کرد و بازی اش هم دیده شد و گفت دوست داشته با پشت صحنه این روزهای تلویزیون و سینما بیشتر آشنا شود و این روند را در چند فیلم و سریال دیگر هم ادامه داد که تجربه های موفقی نبودند. بعد از آن صدایش را در آگهی های تلویزیونی شنیدیم که ابتدا کم بود و برای نمونه تیزر یک شرکت طلا سازی را می گفت که با خودمان گفتیم چه انتخاب جالبی و چه تناسبی دارد صدای طهماسب با تبلیغ طلا اما این روند بی مهابا با انواع و اقسام تبلیغات بانکی و درب و پنجره و فلان محصول مصرفی هم ادامه یافت و صدایش در بسیاری از تیزر برنامه ها و نظرسنجی های کم مایه و بی مایه تلویزیونی و آنونس خیلی از فیلم ها با درجه با اهمیت و بی اهمیت شنیده شد.  همان ایام یک بار ازش پرسیدم که شما همیشه از تبلیغ و آگهی گویی دوری داشتید چی شده که آن قدر حضور پر رنگ پیدا کردید؟ و در پاسخ گفت: وقتی دوبله ها در تلویزیون با این ترجمه ها و سانسور تکّه پاره می شوند و برای از صبح تا شب دستمزد ناچیز می دهند دوست ندارم دوبله کنم، برای یک تبلیغ چند ثانیه ای با احترام به دنبالم می آیند و پول خوب بی دردسر می دهند و 10 دقیقه در استودیو هم بیشتر کار ندارد. آن روز از پاسخش قانع شدم ولی ای کاش نمی شدم. دیگر فرقی نداشت که چی و چطور می گوید چون همه را می گفت. فارغ از مسائل سیاسی این نکته را می گویم که حضور طهماسب در تعدادی مستند با گرایش های خاص سیاسی، حُکم تیر خلاص برای همه دوستدارانش بود چرا که اغلب این آثار با ساختاری ضعیف و با گرایش فکری و جناحی ساخته شده اند و نریشن گویی طهماسب به نوعی این ها را تزئین و از لحاظ زیبایی شناسی در فُرم، اعتبار می دهد و همین نکته باعث رنجش و دلزدگی دوست دارانش شده است. دیگر با صدایی خاص و پر رمز و راز طرف نیستیم بلکه با صدایی لو رفته مواجهیم که دیگر تأثیرگذار نبوده و به راحتی خرج شده است. جوری توهین و نادیده گرفتن سلیقه همه ما که در طول چندین دهه شکل گرفت و قوام یافت و تنها در این چند ساله اخیر همه اش به یغما رفت و فرو ریخت. حتی نوع روایتش در فیلم «مصادره» در همین جشنواره هم آن حس و حالی را نداشت که در قبل مثلا در «سنت پترزبورگ» شاهدش بودیم.

لذّتی که با صدا و نوع نقش گویی های طهماسب به جای گری کوپرها، جک نیکلسون ها، هنری فانداها، جیمز استوارت ها، مایکل کین ها، هارولد لویدها، کوین اسپیسی ها و تک مضراب های به یاد ماندنی چون داستین هافمن و ریچارد دریفوس (به ترتیب در «پاپیون» و «دختر خداحافظی») و بسیاری از آثار دوست دیرینش زنده یاد علی حاتمی بردیم حالا در نظرگاه مان تبدیل به ویرانه ای شده که دوست نداریم روز به روز این سیر قهقرایی را از او ببینیم. البته از شناختی که از شخصیت و روحیات ناصر طهماسب سراغ دارم به نظرم این رویکرد تازه اش شبیه یک بازی رازآلود است و شاید همه ما را به بازی گرفته به مانند نقش گویی درخشانش به جای مایکل کین در دوبله «بازرس» (کنت برانا) جایی که اسلحه به دست در نجوایی خوفناک رو به جود لا می گفت: « بازی واقعی شروع شده پسر جون!».این بازی تا کی ادامه دارد به شخصه نمی دانم اما تا پایان آن روز صدای طهماسب بی راز و رمزتر از همیشه است.

 

نیروان غنی پور

 

نظرات  

 
+1 #1 Vahid Faeazan 1396-12-04 15:41
عالی نوشته‌اید...
بازگو کردن
 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن

تحلیل آمار سایت و وبلاگ